اخبار

در این صفحه شاهد جدیدترین اخبارفرهنگی جشنواره ترمه خواهید بود. 

 

آغاز جشنواره‌ی فرهنگ ایران «ترمه» در مونیخ / آغاز جشنواره‌ی ترمه، پرده‌برداری از ایران فرهنگی 

ششمین جشنواره‌ی فرهنگ ایران «ترمه» در مونیخ آغاز شد.

دوره‌ی ششم جشنواره فرهنگ ایران «ترمه» به مدت دو هفته از 16 تا 30 ماه مه (26 اردیبهشت‌ماه تا 10 خردادماه)، با حمایت اداره‌ی فرهنگ شهر مونیخ، مجموعه‌ی فرهنگی گاستایگ و سازمان‌های دیگر در مجتمع گاستایگ در شهر مونیخ آلمان برگزار می‌‌شود.

برنامه‌ی ششم جشنواره‌ی سالانه‌ی ترمه، با اجرای کنسرت گروه‌های موسیقی جوان و شناخته‌شده‌ی ایرانی، برگزاری «شب ادبیات» با نقالی و سخنرانی در باب فردوسی و شاهنامه، نمایش موزیکال، نمایش فیلم‌های کوتاه و مستند، تئاتر و ورکشاپ‌های مختلف هنری برای کودکان و بزرگسالان برپا می‌شود.

به رسم هر سال، چهره‌های فرهنگی و هنری بسیاری از ایران و کشورهای دیگر در این جشنواره شرکت می‌کنند. در میان چهره‌های نام‌آشنای جشنواره‌ی امسال، در قسمت موسیقی گروه بمرانی، گروه هامان بند و نیاز نواب، در قسمت تئاتر فاطمه معتمدآریا و مونا فرجاد و در بخش ادبیات دکتر جلال خالقی مطلق حضور دارند. همچنین در قسمت فیلم‌های کوتاه و مستند، تپه های مارلیک به کارگردانی ابراهیم گلستان و بگذار بگذریم با بازی سارا بهرامی از جمله فیلم‌هایی هستند که به نمایش در خواهند ‌آمد.

ترمه جشنواره‌ای فرهنگی است که در طول یک‌ یا دو هفته با ارائه‌ی شاخه‌های مختلف هنر ایران مانند فیلم، موسیقی، تئاتر، عکاسی، ادبیات، رقص و مد، چهره‌ای متفاوت از تصویری که معمولاً ایران با آن شناخته می‌شود، ارائه می‌دهد و پرده از کشوری که عمدتاً درغرب با نفت یا دیکتاتوری مرتبط است، برمی‌دارد.

ترمه تلاش می‌کند با اعتلای فرهنگ مونیخ و در کنار آن ترویج و تبلیغ صحنه‌ی هنر ایران، این ارزش ها را به ایرانیان و جمعیت تازه‌مهاجرت‌کرده انتقال دهد وفرهنگ ‌ایرانی را به جامعه‌ی آلمانی بشناساند.

 

بمرانی: اجرای روز اول جشنواره‌ی ترمه

محتوای آکارئون

دلارام مهدیقلی
تقریباً، چهارده سال است که از زیرزمین‌ها تا بزرگ‌ترین صحنه‌های تهران و از خانه‌ی زینت‌الملوک شیراز تا شهرهای اروپا صدای موسیقی بمرانی را شنیده‌ایم. بمرانی در سال ۱۳۸۷ و توسط بهزاد عمرانی شکل گرفت و پس از ورود مانی مذکا، نوازنده‌ی هارمونیکا، و جهانیار قربانی، نوازنده‌ی گیتار الکتریک، تبدیل به یک گروه شد. این گروه، امروز، علاوه بر سه عضو یادشده اعضای دیگری چون آرش عمرانی (نوازنده‌ی پیانو)، کیارش عمرانی (نوازنده‌ی گیتار بیس) و سالار اصغری (درامر) هم دارد و البته، در گذشته این آبتین یغمائیان بود که در نقش درامر گروه فعالیت داشت. به علاوه، فراموش نکنیم که ایده‌های اولیه‌ی تشکیل این گروه در نتیجه‌ی همکاری بهزاد عمرانی با حمیدرضا بهزادیان شکل گرفت و از آن موقع تا حالا بهزاد در نقش مؤسس، خواننده و نوازنده‌ی گیتار ریتمِ گروه فعالیت داشته است.

در آغاز کار، موسیقی بمرانی با اجراهای متعدد در کافه‌ها و با آلبوم‌های «آسمان زرد، خورشید آبی» و «جوراب‌های لخت» به صورت غیر رسمی شنیده شد. در اواخر دهه‌ی هشتاد بود که دامنه‌ی اجراهای این گروه بیشتر شد و اجراها به تئاترهای تهران رسید. سپس، در سال ۱۳۸۳ اولین آلبوم رسمی این گروه با نام «اتوبوس قرمز» توسط نشر چکه منتشر شد و این یعنی اولین قدم بمرانی برای ورود به دنیای مجوزدارهای موسیقی با اثری برای کودکان و نوجوانان برداشته شد. در سال‌های بعدی آلبوم‌های «مخرج مشترک»، «گذشتن و رفتن پیوسته»، «سیزده چهل» و «احتمالاً قهرمانی درکار نیست» نیز منتشر شدند که هر کدام با استقبال خوبی از طرف مخاطبان روبه‌رو شدند.

ویژگی‌های بمرانی چیست؟

موسیقی بمرانی، در فستیوال‌هایی که در طی سال‌های گذشته برگزار شده و این گروه در آن‌ها شرکت کرده است، در ژانر موسیقی موسوم به تلفیقی دسته‌بندی شده است اما این طبقه‌بندی، لزوماً، درست به نظر نمی‌آید. در حقیقت، این گروه از شروع فعالیتش تا کنون خود را پایبند به یک سبک مشخص و ثابت نکرده است. آنچه در آلبوم‌های اولیه‌ی‌ بمرانی شنیدیم، بیش‌تر شبیه به موسیقی بلوز بود اما در سال‌های بعدی و در آلبوم‌های مجوزدارِ این گروه، سبک کانتری، پاپ، پروگرسیو راک و حتی موسیقی آمبینت هم می‌شنویم. با وجود این تنوع سبکی، موسیقی بمرانی در همه‌ی این سال‌ها یک ویژگی شاخص و ثابت داشته است: مردم‌پسند یا پاپیولار بودن. این گروه مقبولیت بسیاری در میان مردم جامعه‌ی شهری پیدا کرده است و البته، محبوبیتش بیش‌تر در میان جوانان است؛ به طوری که در اصل، می‌توانیم صفت جوان‌پسند را برایش در نظر بگیریم. به نظر می‌آید یکی از نقطه‌های جذابیت آثار این گروه شکستن مرزهای موسیقی‌های باکلام امروز فارسی باشد که در بازار موسیقی ایران منتشر می‌شوند؛ مرزهایی هم از جنس ژانر موسیقایی و سازبندی و هم از جنس شعر و کلام.

 با مروری کوتاه بر سرگذشت این گروه، می‌توان گفت که بمرانی یکی از معدود گروه‌های موسیقایی فعال و مجازِ امروز ایران است که موسیقی پاپیولار را در حالتی استاندارد و نه فقط تجاری و در بستر رسانه‌ایِ گسترده‌ای ارائه می‌دهد. البته در چنین تعریفی، پاپیولار را علاوه بر معنای لغوی‌اش (مردم‌پسند) می‌توان با معنی ژانری موسیقایی در غرب که زیرمجموعه‌هایی چون کانتری، بلوز و غیره دارد هم در نظر گرفت. بمرانی، هم‌چنان، در مسیر این موسیقی منحصر به فرد، که ریشه‌هایش در موسیقی‌های اروپا و آمریکا است اما رنگ و بویی فارسی به خود گرفته است، پیش می‌رود و حال باید منتظر اجراها و آثار آینده‌ی‌اش باشیم.

 

 تقریباً، چهارده سال است که از زیرزمین‌ها تا بزرگ‌ترین صحنه‌های تهران و از خانه‌ی زینت‌الملوک شیراز تا شهرهای اروپا صدای موسیقی بمرانی را شنیده‌ایم.
بمرانی در سال ۱۳۸۷ و توسط بهزاد عمرانی شکل گرفت و پس از ورود مانی مذکا، نوازنده‌ی هارمونیکا، و جهانیار قربانی، نوازنده‌ی گیتار الکتریک، تبدیل به یک گروه شد.

 

در آغاز کار، موسیقی بمرانی با اجراهای متعدد در کافه‌ها و با آلبوم‌های «آسمان زرد، خورشید آبی» و «جوراب‌های لخت» به صورت غیر رسمی شنیده شد. سپس، در سال ۱۳۸۳ اولین آلبوم رسمی این گروه با نام «اتوبوس قرمز» توسط نشر چکه منتشر شد.

در سال‌های بعدی آلبوم‌های «مخرج مشترک»، «گذشتن و رفتن پیوسته»، «سیزده چهل» و «احتمالاً قهرمانی درکار نیست» نیز منتشر شدند که هر کدام با استقبال خوبی از طرف مخاطبان روبه‌رو شدند. ویژگی‌های بمرانی چیست؟موسیقی بمرانی، در فستیوال‌هایی که در طی سال‌های گذشته برگزار شده و این گروه در آن‌ها شرکت کرده است، در ژانر موسیقی موسوم به تلفیقی دسته‌بندی شده است اما این طبقه‌بندی، لزوماً، درست به نظر نمی‌آید.در حقیقت، این گروه از شروع فعالیتش تا کنون خود را پایبند به یک سبک مشخص و ثابت نکرده است. آنچه در آلبوم‌های اولیه‌ی‌ بمرانی شنیدیم، بیش‌تر شبیه به موسیقی بلوز بود اما در سال‌های بعدی و در آلبوم‌های مجوزدارِ این گروه، سبک کانتری، پاپ، پروگرسیو راک و حتی موسیقی آمبینت هم می‌شنویم.
 با وجود این تنوع سبکی، موسیقی بمرانی در همه‌ی این سال‌ها یک ویژگی شاخص و ثابت داشته است: مردم‌پسند یا پاپیولار بودن. این گروه مقبولیت بسیاری در میان مردم جامعه‌ی شهری پیدا کرده است و البته، محبوبیتش بیش‌تر در میان جوانان است؛ به طوری که در اصل، می‌توانیم صفت جوان‌پسند را برایش در نظر بگیریم.
به نظر می‌آید یکی از نقطه‌های جذابیت آثار این گروه شکستن مرزهای موسیقی‌های باکلام امروز فارسی باشد که در بازار موسیقی ایران منتشر می‌شوند؛ مرزهایی هم از جنس ژانر موسیقایی و سازبندی و هم از جنس شعر و کلام.
با مروری کوتاه بر سرگذشت این گروه، می‌توان گفت که بمرانی یکی از معدود گروه‌های موسیقایی فعال و مجازِ امروز ایران است که موسیقی پاپیولار را در حالتی استاندارد و نه فقط تجاری و در بستر رسانه‌ایِ گسترده‌ای ارائه می‌دهد.

شاهنامه‌خوانی: اجرای روز سوم جشنواره‌ی ترمه

نگاهی به رابطه‌ی روایت و نقالی به بهانه‌ی برنامه‌ی شاهنامه‌خوانی جشنواره‌ی ترمه

امیررضا اسماعیلی

می‌دانیم که بیشتر اصول و روش‌های جدید داستان‌گویی از غرب مدرن می‌آیند؛ اما این به آن‌معنا نیست که در سرزمینی مثل ایران روشی برای قصه‌گویی نداشته‌ایم. نقالی نوعی قصه‌گویی است که در جایگاه خودش از تکنیک‌های روایت‌شناسانه هم بهره می‌گیرد. اما این تکنیک‌ها چه هستند و اصلاً نقالی از کجا آمده و به کجا رسیده؟

از گوسان‌های اشکانی تا شاهنامه‌خوانی در نقش‌جهان

مثل خیلی از پدیده‌های فرهنگی ایرانی، ریشه‌های نقالی را می‌توان از دوران پیش از اسلام پی‌گیری کرد؛ به‌ویژه با توجه به ارتباط بین آیین‌های روایی برگرفته از مهابهارات و رامایانای هندی با گوسان‌ها و چرگرهای باستانی ایران. این ارتباط مشترک خبر از میراثی ریشه‌دار می‌دهد. علاوه بر هند،‌ اشتراک‌هایی هم در روش روایت و نقالی آیین‌های چینی و ایرانی در دوران باستان قابل ردیابی است که نشان می‌دهد که میراثی مشترک در تمدن‌های مشرق‌زمین قابل ردیابی است.[1] در ایران نقالی نمایشی مردمی بود که متولیان آن، یعنی نقّالان، از افراد باسواد و فرهیخته‌‌ی جامعه محسوب می‌شدند تا با روایت شفاهی میراثی که امکان مطالعه‌ی آن برای بیشتر مردم فراهم نبود، حیات آن را در طی نسل‌های مختلف حفظ کنند. از سوی دیگر، فقدان پشتیبانی‌ها و حمایت‌‌ها از «نمایش» که بیش از هرچیز برگرفته از ضعف اقتصادی توده‌های مردمی بود، نقالی را به عنوان شیوه‌ای کم‌خرج و کاربردی که می‌توانست به شکل انفرادی اجرا شود بیش از پیش پررونق و محبوب می‌ساخت. گمان می‌رود که نقالی پیش از اسلام بیشتر به قوالی و خنیانگری تعبیر می‌شود که نوعی «واقعه‌خوانی یا قصه‌سرایی» موزون همراه با یک ساز بوده، بیشتر چنگ و تنبور[2]؛ و واقعه‌خوان به میزان نیاز نمایشی خود نسبت‌های متفاوت گفتار به آواز و آواز به گفتار را در اجرای خود به کار می‌برده است.[3]

پس از اسلام و با انطباق تدریجی سنت‌های آیینی-نمایشی پیش از اسلام بر مراسم اسلامی، جنبه‌های موسیقایی نقالی کمرنگ شد و جای خود را به تقویت جذابیت‌های نمایشی داد، مسأله‌ای که در نقالی‌های حماسی شکل برجسته‌تری به خود می‌گرفت و نقال می‌‌کوشید با استفاده از حالات چهره، فنون کلامی و تکان دادن دست‌ها و بدن و ایجاد لحن در گفتار،‌ مخاطبانش را تا حد امکان تحت‌تأثیر قرار دهد. از قصه‌گویی در دربار امویان هم نقل قول‌هایی شده[4] و در دوران عباسیان، آل بویه و غزنویان هم از حضور خنیاگران، محدثان و قوّالان با کارکردهایی مشابه نقّالان شواهدی در دست است. عمده‌ی این نقّالی‌ها و روایتگری‌های گاه توأم با موسیقی به دربار پادشاهان اختصاص داشته، اما به مرور «ندیم»‌ها جای نقّالان را می‌گیرند و نقالان جایگاه مردمی تثبیت‌شده‌تری پیدا می‌کنند، خصوصاً که امکان سازگاری با اهداف گروه‌های مذهبی مثل شیعیان را داشته‌اند. (این دسته از نقالان مناقب‌خوان نامیده می‌شدند) و می‌توانسته‌اند به عنوان ابزاری برای گسترش و تبلیغ یک عقیده هم نقش داشته باشند. دوره‌ی صفوی با اوج شکوفایی نقالان همراه بود. از یک‌طرف لزوم تقویت روحیه‌ی جنگی که با روی کار آمدن قزلباشان و جنگ‌های طولانی با عثمانی همزمان بود و از طرف دیگر شکوفایی فرهنگ و زمینه‌های شکل‌گیری مفهوم ملیَت، نقالی را بین طبقات مختلف جامعه بسیار محبوب کرد و حکومت وقت هم پشتیبانش بود. انتخاب شاهنامه‌ی فردوسی به عنوان یکی از مهم‌ترین مراجع نقالی‌ ‌توانست توجه گروه‌های مختلفی از مردم را به نقالان جلب کند که حالا بیشتر تحت عنوان «شاهنامه‌خوان»‌ شناخته می‌شدند. شاهنامه هم ماجراهای عاطفی و عاشقانه داشت، هم صحنه‌های نبرد و دلاوری و هم سیاهی‌ها و روشنی‌های طبع انسانی را به شکلی هنرمندانه و در قالبی تأثیرگذار به نمایش می‌گذاشت، بنابراین وقتی با اجرای نقال یا در مواردی پرده‌های نقاشی‌شده همراه می‌شد، می‌توانست بهترین سرگرمی و تماشا برای مردمی باشد که در قهوه‌خانه، مجالس یا میدان شهر گرد هم آمده بودند. نقال به خوبی می‌دانست که چگونه بر شاخ‌وبرگ ماجراها بفزاید، زمان را پیش چشمان شنوندگانش متوقف کند و نگاه آن‌ها را بر شخصیت‌ها و صحنه بگرداند، از لحن و تن صدایش برای القای انس و محبت یا خروش و خشم بهره بگیرد و به عبارتی فراز و فرودهایی خلق کند که تأثیر ابیات شاهنامه را مضاعف بسازند و هربار نشستن به تماشای یک نقل، تجربه‌ای منحصربه‌فرد برای مخاطبانش باشد.

در شب ادبیات ترمه چه می‌گذرد؟

در «شب ادبیات ترمه»، دکتر جلال خالقی مطلق و علی دهباشی  از شاهنامه و هنر نقالی می‌گویند. خالقی مطلق بیش از پنج دهه‌ی پیش از رساله‌ی دکتری خود درباره‌ی «زنان شاهنامه» دفاع کرده واز آن زمان تاکنون یکی از مهم‌ترین و برجسته‌ترین محققان شاهنامه بوده است که تصحیح‌ها و پژوهش‌های او از شاهنامه در کنار سایر فعالیت‌های فرهنگی‌اش همواره مورد ستایش ادیبان و صاحب‌نظران بوده است. علی دهباشی هم در نقش سردبیر مجله‌ی وزین «بخارا» توانسته هدایت یکی از مهم‌ترین نشریات ادبی کشور در دو دهه‌ی گذشته را بر عهده گیرد و در کنار آن با گردآوری و چاپ آثار متعدد،‌ دین خود را به فرهنگ ایران ادا کند. «فردوسی و شاهنامه» که به کوشش او در سال ۱۳۷۰ منتشر شده، مجموعه‌ای از ۳۶ گفتار از شاهنامه‌شناسان و ایران‌شناسان ایرانی و غیرایرانی است که در کنار اشراف دهباشی به پیچ‌وخم‌های قصه‌نویسی، می‌تواند نوید نگاهی نو به اثر جاودان فردوسی حکیم را بدهد. لزوم روایت شاهنامه برای نسل جدید و به اقتضای شرایط روز، مینا منصوری والا را در کنار مطالعه‌ی عمیق و مستمر درباره‌ی این اثر، به فکر روایت شفاهی آن انداخت. شاهنامه‌خوانی‌های منصوری والا در قالب پادکست‌های طبقه‌بندی شده‌ی موضوعی، ضمن نشان دادن تسلط او بر تکنیک‌های روایت شاهنامه، به گسترش این اثر زنده‌ی تاریخی پیش مخاطبان عمومی هم کمک زیادی کرده است.  

[1] نجم، سهیلا. هنر نقالی در ایران. ۱۳۹۰. تهران، انتشارات فرهنگستان هنر.

[2] البته چنگ و تنبور آن‌دوران با چنگ و تنبوری که امروز می‌شناسیم احتمالاً متفاوت بوده‌اند.

[3]  بیضایی، بهرام. نمایش در ایران. ۱۳۷۹. تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.

[4]  ابوالحسن علی‌بن حسین مسعودی. مروّج‌الذّهب. ۱۳۸۲. ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده. ج ۲. تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

گزارشی از نمایش آثار سینماگران ایرانی در ششمین دوره فستیوال ترمه_ مونیخ

بهروز شیدا کراتی

ایران فیلی­ست در تاریکیِ سالن­ سینمای مجموعه‌­ی فرهنگی گاستایگ مونیخ و ششمین دوره­ی فستیوال فرهنگی ترمه زوایای تازه­ای از آن نشان­مان می­دهد. فکوسِ سینمایی روی کشوری با فیگورها و حالات مختلف، متفاوت­تر از آن­چه در سرخط خبرهاست. از یافته­های باستان­شناسان در تپه­های مارلیک تا صحنه­ی تاریخیِ دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۹ شمسی. روز فیلم و مستند ششمین دوره­ی فستیوال ترمه، با یک اثر بلند و پانزده اثر کوتاه از سینماگران ایرانی، نمایشگر قاب­ها و سویه­های تازه­ای از فرهنگ و هنر جامعه­ی ایران­ بود. آثار در خور توجه و امیدبخشی که نوید ظهور نسلی تازه و جسور در عرصه­ی سینمای ایران را می­دهند. در میان این آثار که از ساعت ۱۸ تا ۲۰ ششمین روز برگزاری ترمه و در دو نوبت به نمایش در آمدند، فیلم­هایی در ژانرهای مستند، تجربی، داستانی و پویانمایی حضور داشتند.

کامی

مستند کامی، به کارگردانی میترا ابراهیمی و تهیه­کنندگی پیمان قاسم­خانی، با زمان ۸۰ دقیقه، تنها اثر سینمایی بلند حاضر در این فستیوال بود. این فیلم به روایت زندگیِ کامیار شاپور (فرزند فروغ فرخزاد و پرویز شاپور) می­پردازد. تدوین موازی، استفاده از تصاویر آرشیویِ دیده­نشده و ارتباط صمیمانه و موثر با شخصیتی ویژه، از ویژگی­های منحصر به­ فرد اولین فیلم میترا ابراهیمی است. او که به­همراه پیمان قاسم­خانی در فستیوال ترمه حضور پیدا کرده است، در جلسه­ی پرسش و پاسخی که پس از نمایش فیلم برگزار شد به سوالات مخاطبان پاسخ داد و از چالش­هایی که طی ساخت فیلم با آن­ها روبه­رو بوده صحبت کرد.

تپه­های مارلیک

تپه­های مارلیک دومین مستندِ حاضر در فستیوال ترمه، ساخته­ی نویسنده و کارگردان مطرح سینمای ایران ابراهیم گلستان است. اثری شاخص از نظر فرم و گفتارِ متن، که به روایتی شاعرانه از کاوش­های باستان­شناسی در منطقه­ی مارلیک می­پردازد. این فیلمِ ۱۵ دقیقه­ای که در سال ۱۳۴۳ شمسی برنده­­ی جایزه­ی شیر سن­مارکو در ونیز شده بود، در سال  ۲۰۱۹، ترمیم شده و در هفتاد و ششمین دوره­ی جشنواره­ بین­المللی فیلم ونیز نیز حضور یافته بود.

اضافه­بار

فیلم کوتاه اضافه­بار ساخته­ی یاس میلانی که پیش از این به سی­وششمین جشنواره­ی فیلم کوتاه تهران و دومین جشنواره­ی فیلم جوانان هنگ­کنگ راه یافته، نخستین فیلم کوتاه داستانیِ نمایش­داده شده در بخش اول روز فیلم و مستند فستیوال ترمه بود. میلانی در این فیلم، از ایده­­های بصری قابل­توجهی برای نمایش مشاجره­ی یک زن و مرد درون یک اتوموبیل بهره گرفته است.

بگذار بگذریم

مریم نراقی فعالیت سینمایی­اش را در سال ۱۳۸۲ با فیلم هم­نفس آغاز کرد. او که در دو فیلم گذشته و جدایی­نادر از سیمین در جایگاه دستیار کارگردان با اصغر فرهادی همکاری داشته، در بگذار بگذریم پرسش تاریخیِ بخشش یا انتقام را پیش روی شخصیت اصلی­­ و مخاطبانش قرار می­دهد. دختری که نمی­تواند با تراژدی مرگ برادرش کنار بیاید، بر حسب یک اتفاق در لحظه­ای سرنوشت­ساز قرار می­گیرد. این فیلم که سارا بهرامی بازیگر اصلی آن است، پیش از این در بخش رقابتی فیلم­های کوتاه فستیوال آتلانتا نیز حضور داشته است.

زوزه­مرد

رضا گمینی که در سال ۱۳۹۳ به­خاطر فیلم اندروفین، برنده­ی جایزه­ی ویژه­ی هیئت داوران از جشنواره­ی لوکارنو شده بود در زوزه­مرد تلاش کرده است که به یک روایت سمبولیک و آخر­الزمانی دست پیدا کند. این فیلم که در یکی از روستاهای خلوت استان گیلان تصویربرداری شده پدیده­ای به نام زوزه­مرد را به تصویر می­کشد. پدیده­ای غریب و فاقدِ واژه با فریادهایی نابودگر.

صحنه­ تاریخ

سهند سرحدی دانش­آموخته­ی تئاتر و ادبیات نمایشی است و با فیلم صحنه­ی تاریخ در فستیوال ترمه حضور دارد. او که در زمینه­ی سینما و تئاتر با نشریات فارسی­زبانی چون نقد نو، شرق، اعتماد و کرگدن همکاری داشته در نخستین فیلمش به بازخوانی دو عکس از تاریخ معاصر ایران پرداخته است. عکسی از درگیری­های دانشگاه تهران در انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ و گردهمایی حزب توده در بحبوحه­ی اولین دوره­ی انتخابات مجلس خبرگان. اثری ساده اما به غایت تاثیرگذار.  این اثر تجربی که در جشنواره­­ی فیلم کوتاه فتومتریکا_یونان، دوازدهمین جشنواره­ فیلم­های آسیای_آفریقایی فیلادلفیا و سی­و ششمین جشنواره­ی فیلم کوتاه تهران حضور داشته است، با نگاه دقیق­تری به دو عکس، پرسش­های تازه­ و عمیقی را پیش روی مخاطبانش قرار می­دهد.

چندش

رضا نجاتی که اخیرا به خاطر فیلم کوتاه ارفاق برنده جایزه­ی بهترین فیلم از جشنواره­ی فیلم کوتاه تهران و انجمن فیلم کوتاه ایران_ایسفا شده است، این­بار با چندش در فستیوال ترمه حضور دارد. چندش، روایت بخشی از زندگی شخصیتِ مریض­احوالی به نام حاتم است که به خاطر شرایط پارادوکسیکال و چندش­آور پیرامونش، خودش را به­عنوان یک آزارگر حیوان جا زده و در معرض یک وضعیت هولناک قرار گرفته است.

آنکادر (سولو)

مرتضی میرمنتظم که سال­هاست به­صورت حرفه­ای در زمینه­ی تئاتر فعالیت می­کند در اولین تجربه­ی سینمایی­اش به مفهوم تنهایی پرداخته است. آنکادر که در سی­وششمین جشنواره­­ی فیلم کوتاه تهران نیز حضور داشته، روایتی نمادپردازانه از زندگی دختری است که پس از مرگ مادرش یک زندگی ایزوله را تجربه می­کند و تصمیم گرفته ارتباط با محیط پیرامونش را آغاز کند. ظرافت در تصویر و صحنه­پردازی و استفاده از نمادهایی همسو با مفهوم اثر، از ویژگی­های شاخص فیلم اول مرتضی میرمنتظم است.

اکو

مهین صدری که کارنامه­ی قابل­توجهی در تئاتر و مطبوعات دارد، این­بار با کارگردانی فیلم اکو در فستیوال ترمه حضور یافته است. اکو داستان زندگی زنی میان­سال است که پس از جدایی از همسرش با افسردگی دست­وپنجه نرم می­کند. زنی که راه گریزی از خود پیدا نمی­کند و زندگی برایش بدل به اکویی از خودش شده. ترانه علی­دوستی، بازیگر اصلی این فیلم است و مرتضی فرشباف به­عنوان مجری طرح در آن حضور دارد. اکو پیش از این در بخش رقابتی جشنواره­ی فلیکرز رود آیلند نیز حضور یافته بود.

آثار پویانمایی

جشنواره­ی ترمه در بخش پویانمایی نیز میزبان ۷ اثر از هنرمندان ایرانی بود. آثار کوتاه و خلاقانه­ای که اغلب به مفاهیمی جهان­شمول مانند، جنگ، بیماری، محیط زیست، دوستی و … پرداخته­اند و نشانگر نگاه ظریف و پر عطوفت هنرمندان ایرانی به مسائل اساسی زندگی هستند. پسربچه و آتش سرخ هر دو ساخته­ی منا عبدالله­شاهی، بادکنک، ساخته­ی مقداد اخوان و حمیدکریمیان، کارِ گروهی ساخته­ی آراد صفارزادگان، نگاه حلزون ساخته­ی سینا خان­بابایی، قرمز ساخته­ی آریو صفارزادگان و یک آرزو ساخته­ی علی موسوی و شیرین انجیدنی، از آثار پویانمایی حاضر در ششمین دوره­ی فستیوال ترمه بودند.

مروری بر فیلم های حاضر در ششمین دوره فستیوال ترمه

بهروز شیدا

صحنه­­ تاریخ

صحنه­ی تاریخ ساخته­ی سهند سرحدی مواجهه­ی سینماییِ موشکافانه­­ای­ست با دو عکس از تاریخ معاصر ایران. عکسی از درگیری­های دانشگاه تهران در بحبوحه­ی انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۵۹ و عکسی از گردهمایی حزب توده در زمان اولین دوره­ی انتخابات مجلس خبرگان. اثری ساده اما تاثیرگذار که با کم­ترین مصالح سینمایی، تاریخ یخ­زده را به ناگاه پیش­ رویمان احضار می­کند و به­آن جان می­بخشد. اما در این مواجهه قرار نیست به یک­باره تمام این دو عکس را ببینیم، بلکه این­بار چشمان تیزبین فیلمساز است که به مدد حرکت دوربینش هدایت­مان می­کند تا وقایع درونیِ عکس­ها را از زاویه­ و جهتی که او می­­خواهد و با زمانی که او در نظر دارد تماشا کنیم. تمهیدی که این امکان را به فیلمساز می­دهد تا با  استفاده از عناصری چون ابهام، تعلیق و ترکیب، و با به خدمت گرفتن موسیقی و صدا، در جهت خلق معناهای تازه گام بردارد و همچون یک راهنمای روایتگر، تصویری زنده از حواشیِ یک رخداد تاریخی در مکانی خاص ارائه نماید.

فیلم با موسیقیِ هِنری پُرسل شروع می­شود تا جست­­­­وجویمان را روی عکسی از احمد افضلی آغاز ­کنیم. شاخ و برگ درختان. سمت راست زن و مردی گرم گفت­وگو هستند. آن­سو­تر زوجی دراز کشیده­­­اند روی چمن. کمی بالاتر می­رویم. پشت درخت­ها زنی پارچه به دست، کنار پله­ها ایستاده. مردی خم شده و مشغول کاری است. نرده­بانی بلند کنار دیوار است. حتما کسی از آن بالا رفته، پس بهتر است ما هم بالا برویم. شاید او را ببینیم، انگار انتظار داریم همیشه حرکتِ دوربین روی نرده­بان، به کسی یا چیزی در بالای آن ختم شود. اما دوربین پایین می­آید تا تعلیق بیش­تر شود. کنار ساختمان مردی نشسته است. انگار دارد سیگار می­کشد و به چیزی نگاه می­­کند. به چه چیزی؟ پایین­تر می­آییم تا ببینیم. دو مرد مشغول بلند کردن یک پالت یا تابلو هستند و مرد دیگری پشت به دوربین با فیگوری عجیب، کنارشان ایستاده است. یک گاریِ قدیمی و زنی دست­به­سینه روی پله­ها. مسیر پله­ها را ادامه می­دهیم. مردی با یک روپوش پزشکی، و بعد چند نفر که در حال پایین بردن جنازه­ای هستند! چه خبر شده است؟ چه اتفاقی افتاده؟ آدم­ها بیش­تر و بیش­تر می­شوند. اشاره می­کنند. بحث می­کنند. چند نفر دم در ساختمانند. مردی با دستِ باند­پیچی شده آن­جاست که زنی را به پایین هدایت می­کند. مرد دیگری میان در ایستاده. عکسی از آیت­الله طالقانی روی در چسبانده شده. این­جا کجاست؟ کمی پایین می­رویم. چند زن آن­جا هستند. با حالات مختلف. به جنازه نگاه می­کنند. دو زن در حال رفتنند. مردی روی سکو نشسته و کاغذی بزرگ در دست دارد. بر می­گردیم. مرد دیگری برای کسی که خارج از دید ماست دست تکان می­دهد. روی درِ  ساختمان بالا می­رویم. تالار مولوی! حالا می­فهمیم. این­جا تالار مولوی است. دو مرد از لبه­ی دیوارِ پشت بام خم شده­اند و به پایین نگاه می­کنند. سر یکی­شان باندپیچی شده است.

موسیقی تمام می­شود و تصویر همزمان با صدای گفت­وگوی یک جمعیت دیزالو می­شود روی عکس بعدی. عکسی از منوچهر یگانه­دوست. دوربین روی بخشی از عکس حرکتش را شروع می­کند. آدم­ها کنار هم و رو به دوربین نشسته­اند. با هویت­های متمایز اما در یک مقطع تاریخی. در سنین مختلف اما اغلب جوان. تیپ­های دهه­ی پنجاه شمسی. از لباس­ها پیداست که هوا گرم است. در یک گردهمایی هستند. دوربین روی چهره­ها می­چرخد. بیش­ترشان به چیزی یا کسی که پشت دوربین است نگاه می­کنند. به چه چیزی؟ صدای گفت­وگوی جمعیت همچنان شنیده می­شود. دوربین حرکت می­کند و آرام روی چهره­ی یک مرد متوقف می­شود. مرد دستش را زیر چانه گذاشته و مستقیم به ما خیره شده است. چطور ممکن است! مردی از آن­سوی تاریخ به ما نگاه می­کند.

صحنه­ی تاریخ چیزی نیست جز حرکت در زوایای مختلف دو عکس و ترکیب خلاقانه­ی آن­ها. صحنه­ای در فضای بیرونی تالار مولوی که همچون نمایشی واقعی به تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران پیوند خورده است و پس از آن گردهمایی حزب توده و نگاه میخکوب­کننده­ی آن مرد. فیلم با این فاصله­گذاری به پایان می­رسد و مخاطبش را با سوالات بسیار تنها می­گذارد. در حیاط تالار مولوی چه اتفاقی افتاده بود؟ چرا آن زوج دراز کشیده بودند؟ سرنوشت آن جنازه چه شد؟ آدم­ها کمی بعد از این عکس کجا رفتند؟ حالا کجا هستند؟ در گردهمایی عکس دوم چه حرف­هایی گفته شد؟ و آن مرد به چیزی نگاه می­کرد؟ به عکسی از ما؟

بگذار بگذریم

بگذار بگذریم به کارگردانی مریم نراقی و بازی سارا بهرامی روایتی داستانی است که برهه­­ای مهم از زندگی شخصیت اصلی­اش را قاب می­گیرد و او را در معرض یک انتخاب دراماتیک قرار می­دهد.

محمد­رضا حاجی­زاده در یک نزاع کشته شده و بازماندگانش بر سر بخشیدن یا نبخشیدن قاتل در مقابل هم قرار گرفته­اند. قاتل تا پای چوبه­ی دار رفته و در نهایت توسط پدر محمدرضا بخشیده و آزاد شده است. خواهر اما همچنان سوگوار مرگ برادرش است و نمی­تواند با این تراژدی کنار بیاید. سوگواری­ای که دوربین برای عمق بخشیدن به آن در سکانس­های مختلف، روی عکس برادر یا نشانه­های دیگرِ او تاکید می­کند. تاکیدی که توی چشم می­زند و به­نظر می­رسد در جهت باورپذیریِ رفتار خواهر در فیلم گنجانده شده است.

 پس از آزادیِ جوانِ قاتل، خواهر در صدد شکنجه­ی روحی­اش برمی­آید و طی دو روز متوالی اعلامیه­های ترحیم برادرش را روی در و دیوار خانه­­­ی او می­چسباند. صبح روز سوم وقتی او می­خواهد باز هم این کار را تکرار کند جوان سد راهش می­شود و تلاش می­کند با خواهش و التماس دختر را از این کار منصرف کند. دختر اما بی­توجه سوار ماشین می­شود و راه می­افتد. مرد جوان نیز سوار موتورش می­شود و در حالی که او را تعقیب می­کند، همچنان فریاد می­زند و التماس می­­کند. در این تعقیب و گریز کوتاه حادثه­ای ناگهانی اتفاق می­افتد، حادثه­ا­ی قضا و قدری که تا حدی به تن واقع­گرای روایت برازنده نیست. مرد جوان کنترل موتورسیکلتش را از دست می­دهد و زمین می­خورد، دختر مردد بر می­گردد. مرد زخمی شده اما همچنان نفس می­کشد. دختر در آستانه­ی یک انتخاب مهم قرار می­گیرد. می­تواند صحنه را ترک کند تا مرد کشته شود و به این طریق انتقام خون برادرش را گرفته باشد، یا این­که او را ببخشد و کمکش کند. او در این بزنگاه با اورژانس تماس می­گیرد و خود منجیِ قاتل برادرش می­شود. انتخاب سرنوشت­سازی که منجر به تحول او شده و خوابی آرام را برایش به ارمغان می­آورد.

فیلم در یک بستر رئال پیش می­رود که با پرداخت سینمایی بی­تکلفش هم­سو است، اما جزئیاتی چون عکس­العملِ اولیه­ی قاتل و هجوم او به سمت اعلامیه­ها، اشاره­ی چندباره به عکس­های مقتول، شره­ی نیم­متریِ خونِ جوان بر کف آسفالت و شخصیتِ سفید پدر آن را گاه به گاه به ورطه­ی مستقیم­گویی می­اندازد.

چندش

در فضای مجازی ویدئویی از یک آزارگر حیوانات منتشر شده که در حال آزار دادن یک سگ است. روی این ویدئو صدای مردی شنیده می­شود که ادعا می­کند حامی حقوق حیوانات است و برای گیر آوردن آزارگر پولِ تُپلی به عنوان جایزه تعیین کرده است. این ماجرا هسته­ی اولیه­ی فیلم چندش به کارگردانی رضا نجاتی است.

حاتم به اصرار برادرش راضی شده که خودش را به­جای مرد آزارگر معرفی کند تا بتوانند پول را دریافت کنند. فیلم با تصویری از تهران دود گرفته و جلسه­ی تمرینی آن­ها در ارتفاعات حاشیه­ی شهر شروع می­شود. حاتم سعی می­کند با راهنمایی برادرش، خنده­ای هیستریک را تکرار کند، لنگ بزند و نقش آزارگر را تمرین کند. او بی­پول و مریض است و داخل یک وَن زندگی می­کند. شغل او لوله­باز کنی است و ناراحتی معده دارد و گاهی ناخودآگاه استفراغ می­­کند.

پدر حاتم پیرمردی به شدت وسواسی است که ناراحتی قلبی دارد و نمی­تواند حضور حاتم را در خانه­اش تحمل کند. در میانه­ی فیلم وقتی پدر از شدت عصبانیت غش کرده است حاتم روی بدن او استفراغ می­کند.

 او و برادرش با مردی که ادعا می­کنند حامی حیوانات است قرار می­گذارند. حاتم که نگران است ماجرا لو برود علائم شغلی­اش را از روی ماشین پاک می­کند و با کاتر خطی روی صورتش می­اندازد تا بیش­تر شبیه آزارگر شود. آن­ها به محل قرار می­روند. کمی بعد مرد و همراهانش از راه می­رسند. به سمت حاتم هجوم می­برند، او را به شدت کتک می­زنند و درست مثل همان سگ از او فیلم می­گیرند. حاتمِ کبود و زخمی همراه برادرش از محل قرار بر می­گردند. صدای پیامک واریز پول از گوشیِ برادر شنیده می­شود و حاتم رو به دوربین استفراغ می­کند.

چندش یک کنایه­ی نیش­دارِ سینمایی­ست. قصه­ی مردی خسته و درمانده­ که روی وضعیت متناقض و گروتسک جامعه­اش بالا می­آورد و برای گیرانداختنش نیازی به ورود همزمان و یکباره­ی ماشین­ها از دو طرف قاب نیست. مرد منزوی و آزرده­ای که توی یک ون زندگی­ می­کند و تن به یکی از  سخت­ترین شغل­های دنیا داده است. او حتی نمی­تواند سیگار کشیدن برادر کوچکش را تحمل کند و از شدت اضطراب به خاطر دروغی که قرار است از سر ناچاری بگوید، صورت خود را زخمی می­کند. هنجارهای اجتماعی هنوز برای حاتم قابل احترم و ارزشمندند اما وضعیت جسمانی و اقتصادی­اش باعث شده که از سوی جامعه و حتی اعضای خانواده­اش چندش­آور تلقی شود. وضعیت فلاکت­بار و ترحم­انگیزی که اتفاقا نتیجه­ی زندگی حاتم در همین جامعه­ی چندش­­­ناک است. است. جامعه­­ا­ی مدعی و توخالی که توحش و فسادش زیر لایه­ی سطحیِ پر زرق و برق و اتوکشیده­اش پنهان است و اعضایش برای کسب شهرت و دیگر منافع مادی، عزت و کرامت انسان­ها را زیر پا له می­کنند. فیلمِ چندش روایت این وضعیت پارادوکس است و حاتم را بدل به یک ضدقهرمان کرده است. ضد قهرمانی در حاشیه­ماننده و ناتوان که نمی­تواند جامعه­­­اش را هضم کند و تنها کنشش انفعال و استفراغ است.

آنکادر

تنهایی خوب است، اما شما به یک نفر نیاز دارید که بگویید تنهایی خوب است. آنکادر ساخته­ی مرتضی میرمنتظمی با این جمله­ی اونوره دوبالزاک و یک آشنایی­زدایی بصری شروع می­شود. گوشه­ی راستِ تصویر، دختری در حمام نشسته است. یک ماهی توی وان حمام شنا می­کند. دختر ماهیِ زنده را می­گیرد و به صورتش می­مالد.

آنکادر فیلمی­ست که در روایت و تصویر به مینیمالیسم و نمادگرایی گرایش دارد. فیلمی که در آن قرار نیست اتفاق درگیرکننده­ای روی دهد و با ارائه­ی نشانه­هایی در تصویر و کنش­های شخصیت، ما را به شناخت و کشف دنیای او فرا می­­خواند. شخصیت آسیب­پذیری که به خاطر ترومای ناشی از مرگ مادرش، توانایی ارتباط برقرار کردن با آدم­ها را از دست داده و سعی می­کند تا با کمک مشاورش گام­های تحول را بردارد. این فیلم همچنین از حیث پرداختن به نمادهایی همچون حیوانات و اشکال هندسی­، قابل توجه است. نمادهایی که علاوه بر کارکرد روایی­شان می­توانند در جهت دریافت مفاهیمِ ضمنی فیلم نیز موثر واقع شوند.

مشاور به دختر پیشنهاد می­کند که تمرینش را از همین امروز شروع کند. نگهداری از حیوانات خانگی و کمک گرفتن از آن­ها برای گسترش روابط اجتماعی یکی از این تمرین­هاست. به این ترتیب دختر موفق می­شود تا به بهانه­ی پایین آوردن خرگوشش از روی دیوار حیاط، ارتباطش را با پسر همسایه شروع کند. پسر وارد خانه می­شود. او شخصیت بامزه و منعطفی دارد و با دیالوگ­هایی که درباره­ی گذشته­ی دختر می­گوید اطلاعات ما را نسبت به او بیش­تر می­کند. همه­چیز خوب پیش می­رود. دختر یک قطعه­ی موسیقی عاشقانه می­گذارد و سعی می­کند اضطرابش را کنترل کند، اما افتادن ناگهانی یک شیء تزیینی و شکسته­شدنش حال او را بد می­کند.

دختر به توصیه­ی مشاورش، دست از تلاش برنمی­دارد. او با یک یادداشت، پسر را برای عکس گرفتن به خانه­اش دعوت می­کند. پسر وارد خانه می­شود. تمام خانه با شمع روشن شده و گوسفندی زیر نور شمع­ها روی میز نشسته است. صحنه­ای عجیب که نشانگر کنش اغراق­آمیز دختر در جهت تغییر کردن است. شخصیتی آنکادر، این­بار دست به یک کنش دفرمه­ زده و از کادر خارج شده است. مفهومی که در ادامه با نمای لبریز شدن شیر از لیوان هم می­توان نمود دیگری از آن را دریافت کرد. فیلم در آخرین صحنه به سکانش مقدمه­اش بر می­گردد. دختر توی حمام نشسته است. سرش را روی زانو گذاشته و به جان دادن ماهی نگاه می­­­کند. شاید او این بار می­خواهد شاهد یک مرگ دلخراش باشد.

اکو

 اکو، به نویسندگی و کارگردانی مهین صدری و با بازی ترانه علی­دوستی در نقش شخصیت اصلی، فیلمی است که با در هم تنیدن روایت سوم شخص و زاویه دید شخصیت اصلیِ داستان، به فرمی بدیع دست پیدا می­کند. روایت زندگی زنی که پس از جدایی از همسرش با نوعی آشفتگی ذهنی عجیب دست­وپنجه نرم می­کند و راه گریزی از تصویر گذشته­ی خود نمی­یابد. او هنوز از خاطره­ی زندگیِ روتین پیش از طلاقش خلاص نشده و کوچک­ترین نشانه­ها کافی­­اند تا روزمرگی­های گذشته­­اش را پیش رویش احضار کنند. شخصیتی که مترجم است و چهره، رفتار و زندگی سایر آدم­ها را چون معادلی از زندگیِ مشترک قبلی­اش می­بیند.

فیلم با تصویری که زن از چشمیِ در می­بیند شروع می­شود. اسباب­کشی همسایه­ی جدید و سر و صدای بچه­ها. کمی بعد وقتی مشغول ترجمه است، موبایلش به صدا در می­آید. توی اینستاگرام ویدئویی از یک سیل و فروریختن ساختمانی توجهش را جلب می­کند. سیگاری می­کشد و بعد درحالی که مشغول تماشای تلویزیون است، به یک پیام صوتی گوش می­کند. مردی که سفارش ترجمه­ داده با او قرار می­گذارد اما او جواب نمی­دهد.

صبح، زنی زنگ در را می­زند. او همسایه­ی جدید است و برای گرفتن آچار آمده. زنی که باز هم ترانه علی­دوستی نقشش را بازی می­کند. زن پس از دادن آچار، سراغ قرص­هایش می­رود. تنها قرص باقی­مانده را می­خورد و بعد کشویی را برای برداشتن دفترچه­ی بیمه­اش باز می­کند. توی کشو، عکس یک مرد را می­بینیم. زن پس از چاپ و تکثیر ترجمه­ها از خانه خارج می­شود. توی آسانسور، زن و مردی ایستاده­اند. زنی که این­بار هم ترانه علی­دوستی نقشش را بازی می­کند. مرد هم برایمان آشناست. او همان مردی است که عکسش را دیده بودیم. برای اولین­بار همین­جاست که متوجه می­شویم که شخصیت اصلی، تمام زنان را شبیهِ خود و تمام مرد­ها را شبیهِ همسر سابقش می­بیند. فیلم با همین منطق ادامه پیدا می­کند. کارمند داروخانه که باز هم شبیه شخصیت اصلی­ست، قرص را بدون نسخه­ی پزشک نمی­فروشد. اما زن می­گوید که اگر قرص را نخورد برایش مشکل ایجاد خواهد شد. حالا دیگر ما به­عنوان مخاطب می­دانیم که او از چه مشکلی صحبت می­کند. او در چهره، رفتار و زندگی تمام آدم­ها خودش و همسر سابقش را می­بیند. انگار آن گذشته­ی لعنتی در تمام ابعاد زندگی­­­اش تکثیر شده و فیلمساز با تاکید روی عناصری چون آینه، دستگاه تکثیر، بچه­های دوقلو و تصاویر و صداهای تلویزیون در تلاش برای بیان چنین مفهومی­ست. همه­چیز و همه­کس برای زن بازتابی­ست از روزمرگی­های گذشته­اش. گذشته­ی بی­نتیجه­ای که زن بهای سنگینی چون جوانی و زمانش را به خاطر آن از دست داده. گذشته­ای که حالا مدام در سرش تکرار می­شود و زندگی را برای او بدل به اِکویی از خودش کرده است. پس بی­دلیل نیست که می­گوید از خودش خسته شده. او به یک سیل بزرگ نیاز دارد. سیلی که بیاید و همه­ی تصاویر و صداها را با خود ببرد.

اکو فیلمی است که برای نمایش بیماری روحی شخصیتش، به خوبی از قابلیت­های سینما بهره گرفته و از این طریق به پیوندی ناگسستنی میان فرم و محتوا رسیده است. پیوندی که در واپسین سکانس فیلم به کمال می­رسد و منجر به یک بازی فرمیِ خلاقانه و غریب می­شود.

تپه­های مارلیک

تپه­های مارلیک ساخته­ی نویسنده و کارگردان مطرح ایران، ابراهیم گلستان است. مستندی درباره­ی یافته­های باستانیِ منطقه­ی مارلیک که که تن به روایتی علمی_تاریخی از این موضوع نمی­دهد و آن را بدل به بستری برای مواجهه­ای فلسفی و شاعرانه با مفاهیمی چون زندگی، هنر و جاودانگی می­کند. گلستان در این فیلم تصاویری  از منطقه­ی مارلیک را به واسطه­ی موسیقی و گفتار متن به اشیاء باستانیِ به حرکت در آورده شده، پیوند زده و با ایجاد اتمسفری شاعرانه و سورئالیستی مخاطب را به سفری دور و دراز از رویا و واقعیت می­برد. سفری رازآلود میان حال و گذشته که  نقش مخاطب در آن استخراج معنا از تعامل فرم­های تصویری و روایت­های شاعرانه است. موسیقی درخشانِ این اثر ساخته­ی استاد مرتضی حنانه و گفتار متن شاخص آن نیز توسط خود ابراهیم گلستان نوشته شده است. این فیلمِ 15 دقیقه­ای که در سال 1343 شمسی برنده­­ی جایزه­ی شیر سن­مارکو در ونیز شده بود، در سال  2019، ترمیم شده و در هفتاد و ششمین دوره­ی جشنواره­ بین­المللی فیلم ونیز نیز حضور یافت.

آثار پویانمایی

پسربچه

منا عبدالله­شاهی با الهام گرفتن از سایه­های قربانیانی که بر اثر تشعشعاتِ بمب­ اتم بر دیوارها حک می­شوند، دست به ساخت انیمیشن ضد جنگِ پسربچه زده است. داستان پسربچه­ای یتیم در میانه­ی جنگ جهانی دوم و در جغرافیایی از کشورهای مختلفِ درگیر جنگ. پسربچه­ای که علی­رغم دستور ارتش، شهر برف­پوشِ ماتم­گرفته را ترک نمی­کند و برای تمام کردن نقاشی­اش به نوانخانه بازمی­گردد. او با زغال تصویری از آرزوهای کودکانه­ی خود را روی دیوار کشیده است. سرزمینی که کودکان شاد و خندان در آن بازی می­کنند، پرندگان آواز می­خوانند و حیوانات بازیگوش به این طرف و آن­طرف می­دوند. در این میان یک عکاسِ جنگ پسرک را میان جمعیت می­بیند و برای عکس گرفتن دنبال او می­رود. درست وقتی که عکاس شاتر دوربینش را فشار می­دهد تا از پسرک و نقاشی­اش عکس بگیرد، بمبی منفجر می­شود و شهر را ویران می­کند. سایه­ی پسرک بر اثر تشعشعات انفجار، روی دیوارِ مخروبه­ی نوانخانه، در میان نقاشی­ای که کشیده بود ثبت می­شود. فیلم به زیبایی تضاد دنیای کودکان و بزرگسالان را ترسیم می­کند. دنیایی پر از صلح و شادی و دنیایی پر از مرگ و  ویرانی. 

یکی از ویژگی­های انیمیشن پسربچه به­کارگیری خلاقانه­ی عنصر زاویه­دید و نما برای روایت تصویری داستان است. نماهایی که علاه بر پیش بردن روایت از کمپوزیسیون و حرکت نیز برخوردارند. این انیمیشن که آسیب­­­های جنگ به کودکان را به شکل هنرمندانه­ای به تصویر می­کشد عنوانش را از نام مستعار نخستین بمب اتم منفجر شده در هیروشیما گرفته است.

 

بادکنک

انیمیشن دوبعدی بادکنک ساخته­ی مقداد اخوان، یک دنیای خاکستری_قهوه­ای و آخر­الزمانی را به تصویر می­کشد که موجوداتی ناقص­الخلقه و عجیب در آن زندگی می­کنند. موجوداتی که به­خاطر نقص­ اعضای بدن­شان به سختی راه می­روند. یکی از این موجودات شخص قدبلندی است که فقط پایین تنه­اش دیده می­شود. او هر قدمش را با شک و تردید بر می­دارد. طوری که انگار نابیناست. با ورود دختر بچه­­ی خوش­رنگ و بازیگوش، ملودی کودکانه و امیدبخشی جایش را به موسیقیِ غم­انگیز این دنیای دلمرده می­دهد. دختربچه که تعداد زیادی بادکنک رنگارنگ دارد، موجود قدبلند را تعقیب می­کند. او روی یکی از بادکنک­ها دو چشم و یک لبخند می­کشد و آن را به موجود قد بلند هدیه می­دهد. قد بلند که کله ندارد. بادکنک را به جای کله­اش می­گذارد. او حالا خیلی قشنگ­تر شده است. فیلم روایتی امیدبخش و فانتزی­ست در ستایش مهربانی و بخشش که برای طراحی کاراکترهایش از نقاشی کودکان بهره گرفته است.

RED

آریو صفرزادگان در انیمیشن دو بعدی RED وارد دنیای خیالات یک پسربچه­ی سرطانی شده که روی تخت بیمارستان در حال نقاشی کشیدن است. پسر بچه به قصه­ی شنل­­قرمزی فکر می­کند و او را در میان جنگلی از درختان آب­مُرکبی تصور می­کند. او می­خواهد شنل­قرمزی را بِکشد که ناگهان گرگ سیاه و ترسناکِ قصه راهش را به دنیای خیالی او باز می­کند. گرگ دور شنل­قرمزیِ کوچولو چرخی می­زند و به طرف او حمله می­کند. تصویر سیاه می­شود. پلان بعدی تصویر هنرمندانه­ای­ست از پرواز پرندگان بر فراز جنگل. گرگ موهای سیاه و قشنگ شنل­قرمزی را از او گرفته و دمش درازتر شده. کودک سرطانی غمگین می­شود و به سرفه می­افتد اما ناگهان فکری به سرش می­زند. او شنل قرمزی را می­کِشد و این­بار به جای مو برایش شاخ­هایی مثل شاخ گوزن می­گذارد. شنل قرمزی، تبدیل به گوزنی قوی می­شود و به طرف گرگ سیاه حمله می­کند. او گرگ را شکست می­دهد. همه­ی این­ها در خیالات کودک  گذشته است. در پلان بعد او دیگر آن­جا روی تخت بیمارستان نیست. اما روی دیوار کنار تختش پر از نقاشی بچه­هایی­است که مثل گوزن شاخ دارند و همگی لبخند می­زنند. RED  نوعی همدلی و ابراز عواطف است به کودکان بیمار. کودکانی که بیماری پنجه­های سیاهش را تا دنیای خیالاتشان هم دراز کرده است. کودکانی که تنهایشان نخواهیم گذاشت.

کار گروهی

انیمیشن دو یعدی کار گروهی ساخته­ی آراد صفارزادگان، اثری کمیک و کنایی است که به نقد آمال ناپایدار سیاستمداران تاریخ می­پردازد. داستان مرد گدای کارتن­خوابی که آرزوی شاه شدن در سر دارد. او در میان زباله­ها، با این رویا به خواب می­رود. ناگهان سر و کله­ی دسته­ای از مورچه­­هایی کوچک که به شکل لکه­هایی سیاه هستند پیدا می­شود. سیاهی لشگرها با همکاری هم مرد را بلند می­کنند و بدون این­که بیدار شود به قلعه­­ی هزارتوی خود در حاشیه­ی شهر می­برند. در آن­جا بهترین لباس­ها را به مرد می­پوشانند و تخت پادشاهی را نیز برایش فراهم می­کنند. مرد بیدار می­شود. او خوشحال و شگفت­زده، تاج را به سر گذاشته و بر تخت پادشاهی می­نشیند. مورچه­های سیاه انواع خوراکی­ها را برای او می­آورند و او تا جایی که می­تواند می­خورد و به خوابی عمیق فرو می­رود. صبح روز بعد، مورچه­ها به شکل ترسناک و عجیبی استخوان­ها­ی مرد را یکی یکی از لانه­شان بیرون می­آورند. جمجمه، ستون فقرات و استخوان­های مرد بر پشت سیاهی لشگرها از لانه بیرون برده می­شوند. تیتراژ بالا می­آید اما این پایان فیلم نیست. تصویر باز می­شود. شخصیتی درست شبیه دونالد ترامپ روی تخت به خواب رفته و خر و پف می­کند. ناگهان سر و کله­ی یکی از مورچه­ها پیدا می­شود.  

هرچند انیمیشن کار گروهی مخاطبش را برای برداشت­های مختلفی از داستان آزاد می­گذارد اما با استفاده از مولفه­های کمیک در صداگذاری و تصویر به جنبه­های مثبت روحیه­ی تیمی، همکاری و نظم می­پردازد و در عین حال با طراحی مورچه­ها به شکل لکه­هایی سیاه، استعاره­ای زیرمتنی از کیفیت رابطه­ی حاکمان سیاسی و توده­ی مردم ایجاد می­کند. 

آتش سرخ

آتش سرخ اثر دیگری­است از منا عبدالله­شاهی که با تکنیک دو بعدی دیجیتالی و با بهره­­گیری از موتیف­های هنرهای سنتی ایران ساخته شده  و معانی گوناگونی را به ذهن مخاطب متبادر می­کند. داستان این فیلم یازده دقیقه­ای در مورد گروهی از پرندگانِ بشارت­دهنده است که در حال سفر در جهانی تاریکند. آن­ها آتش سرخ افسانه­ای را می­جویند و آفاق خاموش را به آن نوید می­دهند. آتشی که پیشگویان آن را پایان تاریکی و بازگشت نور می‌دانند. شاید همین امید و زمزمه دریچه­ای را باز کند و شعله­ای را روشن سازد. هزاران سال است که تاریکی جهان را بلعیده است و رویا و آواز جای خود را به کابوسی تاریک و بی­صدا داده است. پرندگان بشارت دهنده اما می­گویند این پایان جهان نیست و روزی در پس گردونه­ی آتش، رنگ می­بازد شب جادو…

گزارش اجرای نمایش بچه در ششمین دوره فستیوال ترمه

بهروز شیداکراتی

ماموران اداره­ی مهاجرت، سه زنِ بدون مدرک و یک نوزاد را در ساحل دستگیر کرده و به کمپ مهاجران غیر قانونی منتقل کرده­اند. هیچ­کدام از این زن­ها اعتراف نکرده­اند که مادر این نوزاد هستند. _اون بچه مال من نیست! این پاسخ هر سه زن به سوالات ماموران است. اما چطور ممکن است مادری، پاره­ی جانش را انکار کند؟ حالا بچه­ای بدون هویت و گذشته رها شده و مامور اداره­ی مهاجرت موظف است به این وضعیت نامعلوم رسیدگی کند. یک بچه روی دست یک کشور مانده. بچه­ای نورانی که سرمه می­کشد به چشم زنان کمپ و آن­ها را گرم نگه می­دارد. بچه­ای که توی قنداقش هیچ بمبی نیست و به دندان گرفته شده تا به سرزمینی امن برسد. اما از نظر مامور اداره­ی مهاجرت، قانون برای مهاجران غیرقانونی سنی تعیین نکرده است. او زبان زنان مهاجر را نمی­فهمد و برای صحبت کردن با آن­ها مجبور است از یک مترجم ایرانی کمک بگیرد. مترجمی که او هم داستان خودش را دارد و نمی­تواند یک ماشین ترجمه باشد.

بچه روی صحنه رفت. این­بار بچه آرام و قانونی از مرزها گذشت تا سوالات بی­پاسخِ مهمی را درباره­ی زیستن روی کره­ی زمین، پیش روی مخاطبانش در ششمین دوره­ی فستیوال ترمه قرار دهد. داستان بچه­ای که همراه با سه زن مهاجر پیدا شده و با همکاری ستایش­برانگیر سه زن هنرمند ایرانی روی صحنه رفته است. نغمه ثمینی، افسانه ماهیان و فاطمه­ معتمدآریا مثلث کلیدی نمایش بچه هستند که با همکاری مهران نائل، شیوا فلاحی و دیگر اعضای گروه خود، آن را روی صحنه برده­اند. این اثر نتیجه­ی پنجمین همکاری افسانه ماهیان در مقام کارگردان با نمایشنامه­نویسِ شناخته­شده­ی ایرانی، نغمه ثمینی است. نمایشنامه‌ای که ثمینی در آن باز هم به جایگاه زنان و کودکان در بستر واقعیت­های تلخ تاریخی و اجتماعی پرداخته است و بازی خیره­کننده­­­ی فاطمه معتمدآریا در نقش سه زن مهاجر کرد ایزدی، افغانستانی و لیبیایی، مفاهیم و پرسش­های آن را به درستی منتقل می­کند.

اجرای این نمایش که به خاطر شیوع ویروس کرونا از دو سال پیش متوقف شده بود در بهار امسال از سر گرفته شده و در هفتمین روز جشنواره­ی ترمه در مجموعه­ی فرهنگی گاستایگ مونیخ با استقبال بسیار خوب تماشاگران و علاقه­­مندان تئاتر همراه بود.

عوامل اجرایی نمایش بچه عبارتند از:  نویسنده: نغمه ثمینی؛ کارگردان: افسانه ماهیان؛ بازیگران: فاطمه معتمدآریا، مهران نائل، شیوا فلاحی؛ طراح صحنه، لباس و نور: منوچهر شجاع؛ طراح پوستر و بروشور: امیر اسمی؛ آهنگساز و طراح صدا: محمدرضا جدیدی؛ اجرای صدا و موسیقی: بهروز سیفی؛ عکاس: مریم دیهول، دستیارکارگردان: امیرسپهر تقی­لو؛ منشی صحنه: روژان کردنژاد؛ مدیر صحنه: مهدی صفرزاده­خانیکی

مروری بر اجرای نمایش «بچه» در ششمین دوره فستیوال ترمه

بهروز شیدا کراتی

تکه­ای از یک ساحل. محصور در قابی با اضلاع زردرنگ و زنی مستاصل در میان آن. او مینای مهاجر است. همچون پرنده­­­­ای در قفس. نمادی از سه زن خاورمیانه­ایِ مهاجر. زنانی که برای فرار از جنگ، خشونت و تجاوز، عبور از آب و آتش را به­جان خریده­اند تا به ساحل خوشبختی برسند و حالا راه به جایی ندارند. یکی کُرد ایزدی، یکی افغان و دیگری لیبیایی. جنگ و مصیبت زبان مشترک­شان است و مثل جیوه به هم وصل­شان می­کند. زنانی با سرنوشتی یکسان که به­شکل معناداری نقش هر سه­ را یک بازیگر (فاطمه معتمدآریا) بازی می­کند تا متن و اجرا به هم گره بخورند.

با شروع نمایش دو نفر را روی صحنه می­بینیم که زبان هم را نمی­فهمند. حرف­هایشان برای هم اصوات بی­معنایی­ست که در فضا تکرار می­شوند. تنها با حضور مترجم است که گفت­وگو و درام شکل می­گیرد. مترجمی در آن­سوی گوشی­های ترجمه. تصویرش را نمی­بینیم. صدایش را نمی­شنویم، اما به واسطه­ی حرف­های مامور و مینا او را می­شناسیم. از همین رو مساله­ی زبان اولین نکته­ای­ست که متن به آن تاکید می­کند. زبانی که تفاوت آن می­تواند اولین عامل شکاف سیاسی و اجتماعی باشد و در ترجمه هم نیاز به توضیح و تفسیر دارد. توضیحاتی که در مکالمه­ی بازپرس و مینا وقفه ایجاد می­کند و همین بازجوییِ توام با وقفه بدل به فرم نمایشنامه در سه پرده­ی نخست می­شود.

قاچاقچیان، پنجاه و دو پناهنده را با قایقی به گنجایش پانزده نفر روانه­ی آب­ها کرده­اند. قایق غرق شده، تنها سه زن زنده مانده­اند و یک نوزاد. نوزادی که زنان او را با چنگ و دندان به ساحل رسانده­اند اما هیچ­کدام مسئولیت مادری­اش را نمی­پذیرند. نوزادی که هویت، گذشته­ و آینده­اش در تعلیق است. تعلیقی که به­عنوان نیرو محرکه­ی روایت، داستان را به پیش می­راند. کدام زن مادر بچه است؟ هر سه انکار می­کنند. اما چطور ممکن است مادری پاره­ی جانش را انکار کند؟ این سوالِ مامور اداره­ی مهاجرت (مهران نائل) است. بازپرسی که باید به وضعیت نامعلوم بچه رسیدگی کند. او که زبان زنان مهاجر را نمی­فهمد مجبور است از یک مترجم ایرانی­ (شیوا فلاحی) کمک بگیرد. مترجمی که همزبانی­اش با مینا منجر به همدلی­اش شده و نمی­تواند همچون یک ماشینِ ترجمه عمل کند و با زیر پا گذاشتن قوانین شغلی­اش، در فرایند بازپرسی میانجی­گری و دخالت می­کند. مامور سعی دارد مادر بچه را شناسایی کند. اما بدبختی همه را به یک شکل در می­آورد. هر سه زن شبیه همند. هر سه نشانه­هایی از مادر بودن دارند اما با دلایلی که ریشه در تجربه­های دردناک­شان دارد، بچه را انکار می­کنند. آن­ها که خود را در آستانه­ی دیپورت شدن می­بینند، تن به جدایی از بچه­ای به روشنی ماه و طراوت بهشت می­دهند تا مبادا بچه با آن­ها به جهنمی که دیده­اند برگردانده شود. مامور از رنج­هایی می­گوید که بچه­ در سرزمینی دیگر متحمل خواهد شد. از بی­هویتی. از بیگانه بودن و تحقیر شدن. از دیگری بودن و طرد شدن. اما هیچ­یک از زنان علی­رقم عشق و اُلفتی که به بچه دارند، به­خاطر جلوگیری از دیپورت شدنش به مادر بودن خود اعتراف نمی­کنند.

سه­ماه می­گذرد و درست همان روزی که مامور می­خواهد بچه را به پرورشگاه منتقل کند، مترجم برای اولین­ بار وارد صحنه می­شود. او که پس از ده سال زندگی در سرزمینی بیگانه هر روز تنهاتر شده، می­خواهد با پذیرفتن سرپرستی بچه و مادرانگی، سرزمینی با جمعیت دو نفر بسازد و بر غم غربت غلبه کند. مامور اداره­ی مهاجرت نیز وقتی تنها می­شود خود در جایگاه مهاجران قرار می­گیرد و رو به جای خالی­اش اعتراف می­کند. از خوابی که شب­ها می­بیند می­گوید. از دلیل تلاشش برای یافتن مادرِ بچه. او نیز کودکی مهاجر بوده و در تمام زندگی­اش رنج دگربودگی و بحران هویت را متحمل شده. رنجی که در خواب­ هم رهایش نمی­کند.

نمایشنامه­ی نغمه ثمینی در پیوند با کارگردانیِ افسانه ماهیان و بازی خیره­کننده­ی فاطمه معتمدآریا، روایتی ساده و نمادین است از وضعیت تراژیک زنان و کودکان مهاجر در در دنیای آشوب­زده­ی معاصر. قصه­ی تلخ بچه­ای که روی صحنه نیست و به دنیای واقعی تعلق دارد. هم­نامی زنان و انتخاب یک بازیگر برای هر سه، و از طرفی بی­نامی، بی­جنسیتی و غیاب بچه، از آن­ها توده­­­هایی صرفا شرقی می­سازد که تفاوت­های فرهنگی و تاریخی­شان چیزی از تلخیِ سرنوشت یکسان­شان نخواهد کاست. زنان و کودکانی که پشت­سرشان جبر جغرافیا و جنگ و خشونت را دارند و پیش رویشان جبرِ مهاجرت، دگر بودگی و بحران هویت. «بچه» با لحنی غالباً شاعرانه و مرثیه­وار پیش می­رود و بی­ آن­که بخواهد سویه­ای ایدئولوژیک بگیرد و به واکاوی و چرایی وضعیت تراژیک و درماندگیِ جبری زنان و کودکان در خاورمیانه و کشورهای غربی بپردازد، می­کوشد تا با سوگ و تکیه بر عواطف اصیل انسانی، مرزبندی­های سیاسی را به چالش بکشد و پرسش­های تاریخیِ از یاد رفته­ای را در ذهن مخاطبانش ایجاد کند.

زمینی خسته شده و طوفانی وزیده که می­تواند خال­های تن گاو را هم با خود ببرد. در این طوفان نابهنگام، ترجمه و تفسیر و در نهایت همزبانی، تنها سیاست متن است. سیاستی که می­تواند از هر سیاست دیگری فراتر رفته و به زندگی و البته درام معنا ببخشد. درامی که انتخاب آن برای اجرا در ششمین دوره­ی فستیوالِ «ترمه» در شهر مونیخ، معنادار و الهام­بخش است. کافی است در تاریکیِ سالن تئاترِ مجموعه­ی فرهنگیِ گاستایگ بنشینید و به چهره­­های پر تامل مخاطبان آلمانی و مهاجران بنگرید و رد ظریف غم را بر چشم­های روشن­شان رصد کنید. در تاریکی همه­ی آن­ها برابرند.

گزارش ورک‌شاپ موسیقی ایرانی و سنتور

 

پس از ورک‌شاپ آشنایی کودکان با موسیقی، شیوا الله‌وردی نوازنده و مدرس موسیقی، از ساعت ۱۶:۳۰ تا ۱۸:۳۰ یکشنبه ۲۲ می ۲۰۲۲ دانش و تجربیات خود را در زمینه‌ی موسیقی ایرانی و ساز سنتور با شرکت‌کنندگان و علاقمندان به اشتراک گذاشت.

این کارگاه که به همّت مجموعه‌ی ترمه و در ادامه‌ی برنامه‌های ششمین جشنواره فرهنگ ایران برگزار شد، به شکل تخصصی به آشنایی شرکت‌کنندگان با ساز ایرانی سنتور پرداخت. این ساز زهی از قدمتی طولانی برخوردار است و جایگاهی با اهمیت در موسیقی کلاسیک (سنتی) ایرانی دارد و کسب مهارت در نواختن آن می‌تواند نوازندگان را در قلمروی موسیقی ایرانی به توانایی‌های درخور مجهز کند. تجربیات الله‌وردی در زمینه‌ی موسیقی ایرانی و بهره‌بردن او از محضر استادانی چون سعید ثابت و اردوان کامکار، وی را به یکی از مدرسان باسابقه‌ی موسیقی تبدیل کرده که می‌تواند اصول و جنبه‌های مهم کار با سازهای اصیل ایرانی،‌ خصوصاً سنتور را به بهترین شکل به هنرجویانش منتقل کند.

کارگاه موسیقی ایرانی و سنتور برای مخاطبان بزرگ‌سال برگزار و با استقبال و علاقمندی آن‌ها همراه شد.

گزارش ورک‌شاپ نقاشی روی کاشی با روجا زارودی

 شنبه ۲۱ می ۲۰۲۲ از ساعت ۱۱ تا ۱۳ به وقت مونیخ، در حاشیه‌ی ششمین جشنواره‌ی هنر ترمه، روجا زارودی تجربیات خود در زمینه‌ی نقاشی بر روی کاشی را با هنرجویانش به اشتراک گذاشت. این ورک‌شاپ که به میزبانی ترمه برگزار شد، با استقبال ایرانیان مقیم آلمان  و علاقمندان به فرهنگ و هنر ایران همراه بود و در طی ساعات برگزاری آن، ترسیم یکی از نقش‌های هندسی برگرفته از هنر ایرانی بر روی یک کاشی با مقیاس واقعی و رنگ‌آمیزی آن توسط شرکت‌کنندگان تمرین شد.

کاشی‌کاری جزئی لاینفک از هنرهای وابسته به معماری در تاریخ ایران بوده و قدمت طولانی آن چه در سال‌های پیش از اسلام و چه پس از آن، باعث غنای چشمگیر نقش‌ها، رنگ‌ها و تکنیک‌های کاشی‌کاری شده است. نقش و رنگ کاشی‌ها در هرکدام از دوره‌های تاریخی با تنوع و ظرافت‌هایی همراه بوده که برای هر مخاطب هنردوستی مواجهه‌ با آن‌ها یک تجربه‌ی بدیع و لذت‌بخش است. تمرین رنگ‌آمیزی این نقوش دریچه‌ای است برای عمیق‌تر نگریستن به هم‌نشینی رنگ‌ها، پیچ‌وخم خطوط، نقش‌ها و در نهایت رسیدن به شناختی آگاهی‌بخش و توام با لذت کشف قواعدی هنرمندانه که اجازه می‌دهد بخشی از تجربه‌ی آنچه هنرمندان دوره‌های تاریخی ایران، با کوشش و ذوق خود به آن دست پیدا کرده بودند، در میان سیر شتابان زندگی روزمره‌ی مدرن نیز لمس شود.

مخاطبان کارگاه نقاشی بر روی کاشی روجا زارودی بزرگسالان بودند. ترمه میزبان شش ورک‌شاپ دیگر برای مخاطبان بزرگ‌سال و کودک نیز بود.

نقاشی و تکنیک چاپ بر روی پارچه

ششمین جشنواره‌ی هنر ترمه از ساعت ۱۴ تا ۱۶ روز شنبه ۲۱ می ۲۰۲۲، میزبان سولماز پورهادی و هنرجویانش در ورک‌شاپ «نقاشی و تکنیک چاپ بر روی پارچه» بود. این ورک‌شاپ که بخشی از سلسله ورک‌شاپ‌های ترمه در راستای آشنایی شرکت‌کنندگان با تکنیک‌ها، مفاهیم و جنبه‌های مختلف فرهنگ و هنر ایران بود، توانست در بازه‌ی زمانی فشرده، شرکت‌کنندگان و هنرجویان را با مفاهیم و اصول نقاشی و تکنیک‌های چاپ بر روی پارچه آشنا کند و نمونه‌ای از یک تمرین عملی را پیش روی آن‌ها قرار دهد.

نقاشی و چاپ روی پارچه یکی از شیوه‌های تکنیکی جذاب هنری است که در سال‌های اخیر طرفداران زیادی پیدا کرده و در عین سازگاری با مد و گرایش‌های رایج روز، امکان بهره‌مند شدن از الگوها و نقش‌های تاریخی و اصیل ایرانی نیز از طریق به کارگیری تکنیک‌های خاص آن، جزو ویژگی‌هایی مهمی به حساب می‌آید که هنرجویان و علاقمندان به هنر ایران و دنیای مد روز را جذب این شیوه‌ی بیان خلاقانه و نوآورانه می‌کند. 

گزارش ورک‌شاپ موزیک کودک با شیوا الله‌وردی

گزارش ورک‌شاپ موزیک کودک با شیوا الله‌وردی

از ساعت ۱۴ تا ۱۶ یکشنبه ۲۲ می ۲۰۲۲، ترمه میزبان همراهان کوچکش بود تا در کارگاه «موزیک کودک»، شیوا الله‌وردی تجربیات و دانش خود را در حوزه‌ی آموزش موسیقی به کودکان با آن‌ها به اشتراک بگذارد. این ورک‌شاپ که از سلسله ورک‌شاپ‌های ترمه در حاشیه‌ی ششمین دوره‌ی برگزاری‌اش بود، به طور خاص بر روی مسأله‌ی آموزش موسیقی به کودکان تمرکز داشت تا بتواند در کنار تقویت هوش موسیقایی کودکان، آن‌ها را نسبت به تجربه و شناخت بیشتر در جهت پرورش استعدادهای خود در حوزه‌ی موسیقی، در آینده ترغیب کند. در واقع آنچه که می‌تواند کودکان را نسبت به تصمیم‌گیری صحیح در آینده سوق دهد، شناخت استعدادها، علایق و توانایی‌های خود در حوزه‌های مختلف است که موسیقی نیز به عنوان یکی از شاخه‌های مهم هنر، می‌تواند چه به عنوان رشته‌ای تخصصی و چه در نقش فعالیتی مکمل، در آینده‌ی نونهالان نقشی مؤثر ایفا کند.

در این کارگاه تلاش شد تا با آموزش مبانی پایه‌ای موسیقی و تمرین آن‌ها در فضایی بانشاط و توام با انرژی و صمیمیت، کودکان و والدین آن‌ها آگاهی و علاقمندی بیشتری نسبت به این حوزه‌ی هنری مهم پیدا کنند و در صورت تمایل بتوانند نسبت به ادامه‌ی فعالیت در کلاس‌های تخصصی‌تر اقدام کنند.

گزارش ورک‌شاپ «از خط‌خطی تا کاراکتر» در ششمین جشنواره‌ی فرهنگ ترمه

گزارش ورک‌شاپ «از خط‌خطی تا کاراکتر» در ششمین جشنواره‌ی فرهنگ ترمه

شکیبا بوشهری پس از تجربه‌ی موفق ورک‌شاپ «تکه‌های دلنشین من»، این بار کارگاه دیگری با عنوان «از خط‌خطی تا کاراکتر» را در حاشیه‌ی ششمین جشنواره‌ی فرهنگ ترمه برگزار کرد. این رویداد که از ساعت ۱۶:۳۰ روز شنبه ۲۱ می ۲۰۲۲ آغاز و نزدیک به دو ساعت ادامه پیدا کرد، با استقبال دوست‌داران فرهنگ و هنر ایرانی و علاقمندان به طراحی مواجه شد.

آموزش اصول و قواعد طراحی کاراکتر به عنوان یکی از پایه‌های اصلی انیمیشن‌ها-خصوصاً انیمیشن‌های مخصوص کودکان- و تصویرگری کتاب‌‌های کودکان، برنامه‌ی محوری این کارگاه بود. حضور کودکان و همراهان نوپای ترمه در این کارگاه و توجه و علاقه‌ی آن‌ها به موضوعات و تمرین‌های اجراشده، امید به تقویت دید فانتزی و استعداد و قوه‌ی خلاقه را در میان این نسل دوچندان کرد. کودکان شرکت‌کننده با انجام تمرین‌ها و آشنایی با اصول طراحی کاراکترها، درک بهتری نسبت به شخصیت‌های محبوب کارتونی خود و تصویرگری‌های کتاب‌ها پیدا کردند و به پاس این اشتیاق، ترمه نیز یک کارت هدیه (تخفیف) جهت شرکت در کلاس‌های نقاشی را به هرکدام از یاران کوچک ترمه اهدا کرد.

کارگاه «از خط‌خطی تا کاراکتر» به زبان فارسی برگزار شد و مخاطبان آن کودکان و نوجوانان بین ۷ تا ۱۴ سال بودند.

 

ورک‌شاپ «تکه‌های دلنشین من-تصویرسازی با تکنیک کلاژ» برگزار شد.

ورک‌شاپ «تکه‌های دلنشین من-تصویرسازی با تکنیک کلاژ» برگزار شد.

طبق برنامه‌ریزی قبلی ورک‌شاپ‌های ترمه برای کودکان و بزرگسالان، از ساعت ۱۶:۳۰ تا ۱۸:۳۰ جمعه ۲۰ می ۲۰۲۲، شکیبا بوشهری مسئولیت اجرای ورک‌شاپ «تکه‌های دلنشین من- تصویرسازی با تکنیک کلاژ»‌ را برعهده داشت.

در این ورک‌شاپ تعداد ده نفر از کودکانی با سنین مختلف گرد هم آمدند تا در فضایی گرم و صمیمی، مدادرنگی و پاستل به دست بگیرند و با راهنمایی‌های شکیبا، بیاموزند که چگونه می‌توانند با ترکیب تکنیک‌های معمول ترسیم و رنگ‌آمیزی با مقواها و کاغذهای رنگی برش‌خورده، دست به «کلاژ» بزنند و خلاقیت‌های خود را گسترش دهند.

این ورک‌شاپ دو ساعته فرصتی کوچک اما ارزشمند برای ترمه بود تا بخشی از مسئولیت اجتماعی خود در کمک به رشد و پرورش استعدادها و خلاقیت‌های کودکان هم‌وطن را در خارج از مرزهای آن ادا کند و در عین حال به خلق لحظاتی جذاب و توام با شادمانی برای کودکان دست بزند.

جشنواره‌ی ترمه در ششمین دوره‌ی برگزاری خود میزبان هفت کارگاه مختلف برای یاران کوچک و بزرگسالش بود که خوشبختانه با استقبال و همراهی مناسبی نیز مواجه شد.

0
    0
    Your Cart
    Your cart is emptyReturn to Shop