اخبار
در این صفحه شاهد جدیدترین اخبارفرهنگی جشنواره ترمه خواهید بود.
آغاز جشنوارهی فرهنگ ایران «ترمه» در مونیخ / آغاز جشنوارهی ترمه، پردهبرداری از ایران فرهنگی
ششمین جشنوارهی فرهنگ ایران «ترمه» در مونیخ آغاز شد.
دورهی ششم جشنواره فرهنگ ایران «ترمه» به مدت دو هفته از 16 تا 30 ماه مه (26 اردیبهشتماه تا 10 خردادماه)، با حمایت ادارهی فرهنگ شهر مونیخ، مجموعهی فرهنگی گاستایگ و سازمانهای دیگر در مجتمع گاستایگ در شهر مونیخ آلمان برگزار میشود.
برنامهی ششم جشنوارهی سالانهی ترمه، با اجرای کنسرت گروههای موسیقی جوان و شناختهشدهی ایرانی، برگزاری «شب ادبیات» با نقالی و سخنرانی در باب فردوسی و شاهنامه، نمایش موزیکال، نمایش فیلمهای کوتاه و مستند، تئاتر و ورکشاپهای مختلف هنری برای کودکان و بزرگسالان برپا میشود.
به رسم هر سال، چهرههای فرهنگی و هنری بسیاری از ایران و کشورهای دیگر در این جشنواره شرکت میکنند. در میان چهرههای نامآشنای جشنوارهی امسال، در قسمت موسیقی گروه بمرانی، گروه هامان بند و نیاز نواب، در قسمت تئاتر فاطمه معتمدآریا و مونا فرجاد و در بخش ادبیات دکتر جلال خالقی مطلق حضور دارند. همچنین در قسمت فیلمهای کوتاه و مستند، تپه های مارلیک به کارگردانی ابراهیم گلستان و بگذار بگذریم با بازی سارا بهرامی از جمله فیلمهایی هستند که به نمایش در خواهند آمد.
ترمه جشنوارهای فرهنگی است که در طول یک یا دو هفته با ارائهی شاخههای مختلف هنر ایران مانند فیلم، موسیقی، تئاتر، عکاسی، ادبیات، رقص و مد، چهرهای متفاوت از تصویری که معمولاً ایران با آن شناخته میشود، ارائه میدهد و پرده از کشوری که عمدتاً درغرب با نفت یا دیکتاتوری مرتبط است، برمیدارد.
ترمه تلاش میکند با اعتلای فرهنگ مونیخ و در کنار آن ترویج و تبلیغ صحنهی هنر ایران، این ارزش ها را به ایرانیان و جمعیت تازهمهاجرتکرده انتقال دهد وفرهنگ ایرانی را به جامعهی آلمانی بشناساند.
بمرانی: اجرای روز اول جشنوارهی ترمه
دلارام مهدیقلی
تقریباً، چهارده سال است که از زیرزمینها تا بزرگترین صحنههای تهران و از خانهی زینتالملوک شیراز تا شهرهای اروپا صدای موسیقی بمرانی را شنیدهایم. بمرانی در سال ۱۳۸۷ و توسط بهزاد عمرانی شکل گرفت و پس از ورود مانی مذکا، نوازندهی هارمونیکا، و جهانیار قربانی، نوازندهی گیتار الکتریک، تبدیل به یک گروه شد. این گروه، امروز، علاوه بر سه عضو یادشده اعضای دیگری چون آرش عمرانی (نوازندهی پیانو)، کیارش عمرانی (نوازندهی گیتار بیس) و سالار اصغری (درامر) هم دارد و البته، در گذشته این آبتین یغمائیان بود که در نقش درامر گروه فعالیت داشت. به علاوه، فراموش نکنیم که ایدههای اولیهی تشکیل این گروه در نتیجهی همکاری بهزاد عمرانی با حمیدرضا بهزادیان شکل گرفت و از آن موقع تا حالا بهزاد در نقش مؤسس، خواننده و نوازندهی گیتار ریتمِ گروه فعالیت داشته است.
در آغاز کار، موسیقی بمرانی با اجراهای متعدد در کافهها و با آلبومهای «آسمان زرد، خورشید آبی» و «جورابهای لخت» به صورت غیر رسمی شنیده شد. در اواخر دههی هشتاد بود که دامنهی اجراهای این گروه بیشتر شد و اجراها به تئاترهای تهران رسید. سپس، در سال ۱۳۸۳ اولین آلبوم رسمی این گروه با نام «اتوبوس قرمز» توسط نشر چکه منتشر شد و این یعنی اولین قدم بمرانی برای ورود به دنیای مجوزدارهای موسیقی با اثری برای کودکان و نوجوانان برداشته شد. در سالهای بعدی آلبومهای «مخرج مشترک»، «گذشتن و رفتن پیوسته»، «سیزده چهل» و «احتمالاً قهرمانی درکار نیست» نیز منتشر شدند که هر کدام با استقبال خوبی از طرف مخاطبان روبهرو شدند.
ویژگیهای بمرانی چیست؟
موسیقی بمرانی، در فستیوالهایی که در طی سالهای گذشته برگزار شده و این گروه در آنها شرکت کرده است، در ژانر موسیقی موسوم به تلفیقی دستهبندی شده است اما این طبقهبندی، لزوماً، درست به نظر نمیآید. در حقیقت، این گروه از شروع فعالیتش تا کنون خود را پایبند به یک سبک مشخص و ثابت نکرده است. آنچه در آلبومهای اولیهی بمرانی شنیدیم، بیشتر شبیه به موسیقی بلوز بود اما در سالهای بعدی و در آلبومهای مجوزدارِ این گروه، سبک کانتری، پاپ، پروگرسیو راک و حتی موسیقی آمبینت هم میشنویم. با وجود این تنوع سبکی، موسیقی بمرانی در همهی این سالها یک ویژگی شاخص و ثابت داشته است: مردمپسند یا پاپیولار بودن. این گروه مقبولیت بسیاری در میان مردم جامعهی شهری پیدا کرده است و البته، محبوبیتش بیشتر در میان جوانان است؛ به طوری که در اصل، میتوانیم صفت جوانپسند را برایش در نظر بگیریم. به نظر میآید یکی از نقطههای جذابیت آثار این گروه شکستن مرزهای موسیقیهای باکلام امروز فارسی باشد که در بازار موسیقی ایران منتشر میشوند؛ مرزهایی هم از جنس ژانر موسیقایی و سازبندی و هم از جنس شعر و کلام.
با مروری کوتاه بر سرگذشت این گروه، میتوان گفت که بمرانی یکی از معدود گروههای موسیقایی فعال و مجازِ امروز ایران است که موسیقی پاپیولار را در حالتی استاندارد و نه فقط تجاری و در بستر رسانهایِ گستردهای ارائه میدهد. البته در چنین تعریفی، پاپیولار را علاوه بر معنای لغویاش (مردمپسند) میتوان با معنی ژانری موسیقایی در غرب که زیرمجموعههایی چون کانتری، بلوز و غیره دارد هم در نظر گرفت. بمرانی، همچنان، در مسیر این موسیقی منحصر به فرد، که ریشههایش در موسیقیهای اروپا و آمریکا است اما رنگ و بویی فارسی به خود گرفته است، پیش میرود و حال باید منتظر اجراها و آثار آیندهیاش باشیم.
تقریباً، چهارده سال است که از زیرزمینها تا بزرگترین صحنههای تهران و از خانهی زینتالملوک شیراز تا شهرهای اروپا صدای موسیقی بمرانی را شنیدهایم.
بمرانی در سال ۱۳۸۷ و توسط بهزاد عمرانی شکل گرفت و پس از ورود مانی مذکا، نوازندهی هارمونیکا، و جهانیار قربانی، نوازندهی گیتار الکتریک، تبدیل به یک گروه شد.
در آغاز کار، موسیقی بمرانی با اجراهای متعدد در کافهها و با آلبومهای «آسمان زرد، خورشید آبی» و «جورابهای لخت» به صورت غیر رسمی شنیده شد. سپس، در سال ۱۳۸۳ اولین آلبوم رسمی این گروه با نام «اتوبوس قرمز» توسط نشر چکه منتشر شد.
در سالهای بعدی آلبومهای «مخرج مشترک»، «گذشتن و رفتن پیوسته»، «سیزده چهل» و «احتمالاً قهرمانی درکار نیست» نیز منتشر شدند که هر کدام با استقبال خوبی از طرف مخاطبان روبهرو شدند. ویژگیهای بمرانی چیست؟موسیقی بمرانی، در فستیوالهایی که در طی سالهای گذشته برگزار شده و این گروه در آنها شرکت کرده است، در ژانر موسیقی موسوم به تلفیقی دستهبندی شده است اما این طبقهبندی، لزوماً، درست به نظر نمیآید.در حقیقت، این گروه از شروع فعالیتش تا کنون خود را پایبند به یک سبک مشخص و ثابت نکرده است. آنچه در آلبومهای اولیهی بمرانی شنیدیم، بیشتر شبیه به موسیقی بلوز بود اما در سالهای بعدی و در آلبومهای مجوزدارِ این گروه، سبک کانتری، پاپ، پروگرسیو راک و حتی موسیقی آمبینت هم میشنویم.
با وجود این تنوع سبکی، موسیقی بمرانی در همهی این سالها یک ویژگی شاخص و ثابت داشته است: مردمپسند یا پاپیولار بودن. این گروه مقبولیت بسیاری در میان مردم جامعهی شهری پیدا کرده است و البته، محبوبیتش بیشتر در میان جوانان است؛ به طوری که در اصل، میتوانیم صفت جوانپسند را برایش در نظر بگیریم.
به نظر میآید یکی از نقطههای جذابیت آثار این گروه شکستن مرزهای موسیقیهای باکلام امروز فارسی باشد که در بازار موسیقی ایران منتشر میشوند؛ مرزهایی هم از جنس ژانر موسیقایی و سازبندی و هم از جنس شعر و کلام.
با مروری کوتاه بر سرگذشت این گروه، میتوان گفت که بمرانی یکی از معدود گروههای موسیقایی فعال و مجازِ امروز ایران است که موسیقی پاپیولار را در حالتی استاندارد و نه فقط تجاری و در بستر رسانهایِ گستردهای ارائه میدهد.
شاهنامهخوانی: اجرای روز سوم جشنوارهی ترمه
نگاهی به رابطهی روایت و نقالی به بهانهی برنامهی شاهنامهخوانی جشنوارهی ترمه
امیررضا اسماعیلی
میدانیم که بیشتر اصول و روشهای جدید داستانگویی از غرب مدرن میآیند؛ اما این به آنمعنا نیست که در سرزمینی مثل ایران روشی برای قصهگویی نداشتهایم. نقالی نوعی قصهگویی است که در جایگاه خودش از تکنیکهای روایتشناسانه هم بهره میگیرد. اما این تکنیکها چه هستند و اصلاً نقالی از کجا آمده و به کجا رسیده؟
از گوسانهای اشکانی تا شاهنامهخوانی در نقشجهان
مثل خیلی از پدیدههای فرهنگی ایرانی، ریشههای نقالی را میتوان از دوران پیش از اسلام پیگیری کرد؛ بهویژه با توجه به ارتباط بین آیینهای روایی برگرفته از مهابهارات و رامایانای هندی با گوسانها و چرگرهای باستانی ایران. این ارتباط مشترک خبر از میراثی ریشهدار میدهد. علاوه بر هند، اشتراکهایی هم در روش روایت و نقالی آیینهای چینی و ایرانی در دوران باستان قابل ردیابی است که نشان میدهد که میراثی مشترک در تمدنهای مشرقزمین قابل ردیابی است.[1] در ایران نقالی نمایشی مردمی بود که متولیان آن، یعنی نقّالان، از افراد باسواد و فرهیختهی جامعه محسوب میشدند تا با روایت شفاهی میراثی که امکان مطالعهی آن برای بیشتر مردم فراهم نبود، حیات آن را در طی نسلهای مختلف حفظ کنند. از سوی دیگر، فقدان پشتیبانیها و حمایتها از «نمایش» که بیش از هرچیز برگرفته از ضعف اقتصادی تودههای مردمی بود، نقالی را به عنوان شیوهای کمخرج و کاربردی که میتوانست به شکل انفرادی اجرا شود بیش از پیش پررونق و محبوب میساخت. گمان میرود که نقالی پیش از اسلام بیشتر به قوالی و خنیانگری تعبیر میشود که نوعی «واقعهخوانی یا قصهسرایی» موزون همراه با یک ساز بوده، بیشتر چنگ و تنبور[2]؛ و واقعهخوان به میزان نیاز نمایشی خود نسبتهای متفاوت گفتار به آواز و آواز به گفتار را در اجرای خود به کار میبرده است.[3]
پس از اسلام و با انطباق تدریجی سنتهای آیینی-نمایشی پیش از اسلام بر مراسم اسلامی، جنبههای موسیقایی نقالی کمرنگ شد و جای خود را به تقویت جذابیتهای نمایشی داد، مسألهای که در نقالیهای حماسی شکل برجستهتری به خود میگرفت و نقال میکوشید با استفاده از حالات چهره، فنون کلامی و تکان دادن دستها و بدن و ایجاد لحن در گفتار، مخاطبانش را تا حد امکان تحتتأثیر قرار دهد. از قصهگویی در دربار امویان هم نقل قولهایی شده[4] و در دوران عباسیان، آل بویه و غزنویان هم از حضور خنیاگران، محدثان و قوّالان با کارکردهایی مشابه نقّالان شواهدی در دست است. عمدهی این نقّالیها و روایتگریهای گاه توأم با موسیقی به دربار پادشاهان اختصاص داشته، اما به مرور «ندیم»ها جای نقّالان را میگیرند و نقالان جایگاه مردمی تثبیتشدهتری پیدا میکنند، خصوصاً که امکان سازگاری با اهداف گروههای مذهبی مثل شیعیان را داشتهاند. (این دسته از نقالان مناقبخوان نامیده میشدند) و میتوانستهاند به عنوان ابزاری برای گسترش و تبلیغ یک عقیده هم نقش داشته باشند. دورهی صفوی با اوج شکوفایی نقالان همراه بود. از یکطرف لزوم تقویت روحیهی جنگی که با روی کار آمدن قزلباشان و جنگهای طولانی با عثمانی همزمان بود و از طرف دیگر شکوفایی فرهنگ و زمینههای شکلگیری مفهوم ملیَت، نقالی را بین طبقات مختلف جامعه بسیار محبوب کرد و حکومت وقت هم پشتیبانش بود. انتخاب شاهنامهی فردوسی به عنوان یکی از مهمترین مراجع نقالی توانست توجه گروههای مختلفی از مردم را به نقالان جلب کند که حالا بیشتر تحت عنوان «شاهنامهخوان» شناخته میشدند. شاهنامه هم ماجراهای عاطفی و عاشقانه داشت، هم صحنههای نبرد و دلاوری و هم سیاهیها و روشنیهای طبع انسانی را به شکلی هنرمندانه و در قالبی تأثیرگذار به نمایش میگذاشت، بنابراین وقتی با اجرای نقال یا در مواردی پردههای نقاشیشده همراه میشد، میتوانست بهترین سرگرمی و تماشا برای مردمی باشد که در قهوهخانه، مجالس یا میدان شهر گرد هم آمده بودند. نقال به خوبی میدانست که چگونه بر شاخوبرگ ماجراها بفزاید، زمان را پیش چشمان شنوندگانش متوقف کند و نگاه آنها را بر شخصیتها و صحنه بگرداند، از لحن و تن صدایش برای القای انس و محبت یا خروش و خشم بهره بگیرد و به عبارتی فراز و فرودهایی خلق کند که تأثیر ابیات شاهنامه را مضاعف بسازند و هربار نشستن به تماشای یک نقل، تجربهای منحصربهفرد برای مخاطبانش باشد.
در شب ادبیات ترمه چه میگذرد؟
در «شب ادبیات ترمه»، دکتر جلال خالقی مطلق و علی دهباشی از شاهنامه و هنر نقالی میگویند. خالقی مطلق بیش از پنج دههی پیش از رسالهی دکتری خود دربارهی «زنان شاهنامه» دفاع کرده واز آن زمان تاکنون یکی از مهمترین و برجستهترین محققان شاهنامه بوده است که تصحیحها و پژوهشهای او از شاهنامه در کنار سایر فعالیتهای فرهنگیاش همواره مورد ستایش ادیبان و صاحبنظران بوده است. علی دهباشی هم در نقش سردبیر مجلهی وزین «بخارا» توانسته هدایت یکی از مهمترین نشریات ادبی کشور در دو دههی گذشته را بر عهده گیرد و در کنار آن با گردآوری و چاپ آثار متعدد، دین خود را به فرهنگ ایران ادا کند. «فردوسی و شاهنامه» که به کوشش او در سال ۱۳۷۰ منتشر شده، مجموعهای از ۳۶ گفتار از شاهنامهشناسان و ایرانشناسان ایرانی و غیرایرانی است که در کنار اشراف دهباشی به پیچوخمهای قصهنویسی، میتواند نوید نگاهی نو به اثر جاودان فردوسی حکیم را بدهد. لزوم روایت شاهنامه برای نسل جدید و به اقتضای شرایط روز، مینا منصوری والا را در کنار مطالعهی عمیق و مستمر دربارهی این اثر، به فکر روایت شفاهی آن انداخت. شاهنامهخوانیهای منصوری والا در قالب پادکستهای طبقهبندی شدهی موضوعی، ضمن نشان دادن تسلط او بر تکنیکهای روایت شاهنامه، به گسترش این اثر زندهی تاریخی پیش مخاطبان عمومی هم کمک زیادی کرده است.
[1] نجم، سهیلا. هنر نقالی در ایران. ۱۳۹۰. تهران، انتشارات فرهنگستان هنر.
[2] البته چنگ و تنبور آندوران با چنگ و تنبوری که امروز میشناسیم احتمالاً متفاوت بودهاند.
[3] بیضایی، بهرام. نمایش در ایران. ۱۳۷۹. تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.
[4] ابوالحسن علیبن حسین مسعودی. مروّجالذّهب. ۱۳۸۲. ترجمهی ابوالقاسم پاینده. ج ۲. تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
گزارشی از نمایش آثار سینماگران ایرانی در ششمین دوره فستیوال ترمه_ مونیخ
بهروز شیدا کراتی
ایران فیلیست در تاریکیِ سالن سینمای مجموعهی فرهنگی گاستایگ مونیخ و ششمین دورهی فستیوال فرهنگی ترمه زوایای تازهای از آن نشانمان میدهد. فکوسِ سینمایی روی کشوری با فیگورها و حالات مختلف، متفاوتتر از آنچه در سرخط خبرهاست. از یافتههای باستانشناسان در تپههای مارلیک تا صحنهی تاریخیِ دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۹ شمسی. روز فیلم و مستند ششمین دورهی فستیوال ترمه، با یک اثر بلند و پانزده اثر کوتاه از سینماگران ایرانی، نمایشگر قابها و سویههای تازهای از فرهنگ و هنر جامعهی ایران بود. آثار در خور توجه و امیدبخشی که نوید ظهور نسلی تازه و جسور در عرصهی سینمای ایران را میدهند. در میان این آثار که از ساعت ۱۸ تا ۲۰ ششمین روز برگزاری ترمه و در دو نوبت به نمایش در آمدند، فیلمهایی در ژانرهای مستند، تجربی، داستانی و پویانمایی حضور داشتند.
کامی
مستند کامی، به کارگردانی میترا ابراهیمی و تهیهکنندگی پیمان قاسمخانی، با زمان ۸۰ دقیقه، تنها اثر سینمایی بلند حاضر در این فستیوال بود. این فیلم به روایت زندگیِ کامیار شاپور (فرزند فروغ فرخزاد و پرویز شاپور) میپردازد. تدوین موازی، استفاده از تصاویر آرشیویِ دیدهنشده و ارتباط صمیمانه و موثر با شخصیتی ویژه، از ویژگیهای منحصر به فرد اولین فیلم میترا ابراهیمی است. او که بههمراه پیمان قاسمخانی در فستیوال ترمه حضور پیدا کرده است، در جلسهی پرسش و پاسخی که پس از نمایش فیلم برگزار شد به سوالات مخاطبان پاسخ داد و از چالشهایی که طی ساخت فیلم با آنها روبهرو بوده صحبت کرد.
تپههای مارلیک
تپههای مارلیک دومین مستندِ حاضر در فستیوال ترمه، ساختهی نویسنده و کارگردان مطرح سینمای ایران ابراهیم گلستان است. اثری شاخص از نظر فرم و گفتارِ متن، که به روایتی شاعرانه از کاوشهای باستانشناسی در منطقهی مارلیک میپردازد. این فیلمِ ۱۵ دقیقهای که در سال ۱۳۴۳ شمسی برندهی جایزهی شیر سنمارکو در ونیز شده بود، در سال ۲۰۱۹، ترمیم شده و در هفتاد و ششمین دورهی جشنواره بینالمللی فیلم ونیز نیز حضور یافته بود.
اضافهبار
فیلم کوتاه اضافهبار ساختهی یاس میلانی که پیش از این به سیوششمین جشنوارهی فیلم کوتاه تهران و دومین جشنوارهی فیلم جوانان هنگکنگ راه یافته، نخستین فیلم کوتاه داستانیِ نمایشداده شده در بخش اول روز فیلم و مستند فستیوال ترمه بود. میلانی در این فیلم، از ایدههای بصری قابلتوجهی برای نمایش مشاجرهی یک زن و مرد درون یک اتوموبیل بهره گرفته است.
بگذار بگذریم
مریم نراقی فعالیت سینماییاش را در سال ۱۳۸۲ با فیلم همنفس آغاز کرد. او که در دو فیلم گذشته و جدایینادر از سیمین در جایگاه دستیار کارگردان با اصغر فرهادی همکاری داشته، در بگذار بگذریم پرسش تاریخیِ بخشش یا انتقام را پیش روی شخصیت اصلی و مخاطبانش قرار میدهد. دختری که نمیتواند با تراژدی مرگ برادرش کنار بیاید، بر حسب یک اتفاق در لحظهای سرنوشتساز قرار میگیرد. این فیلم که سارا بهرامی بازیگر اصلی آن است، پیش از این در بخش رقابتی فیلمهای کوتاه فستیوال آتلانتا نیز حضور داشته است.
زوزهمرد
رضا گمینی که در سال ۱۳۹۳ بهخاطر فیلم اندروفین، برندهی جایزهی ویژهی هیئت داوران از جشنوارهی لوکارنو شده بود در زوزهمرد تلاش کرده است که به یک روایت سمبولیک و آخرالزمانی دست پیدا کند. این فیلم که در یکی از روستاهای خلوت استان گیلان تصویربرداری شده پدیدهای به نام زوزهمرد را به تصویر میکشد. پدیدهای غریب و فاقدِ واژه با فریادهایی نابودگر.
صحنه تاریخ
سهند سرحدی دانشآموختهی تئاتر و ادبیات نمایشی است و با فیلم صحنهی تاریخ در فستیوال ترمه حضور دارد. او که در زمینهی سینما و تئاتر با نشریات فارسیزبانی چون نقد نو، شرق، اعتماد و کرگدن همکاری داشته در نخستین فیلمش به بازخوانی دو عکس از تاریخ معاصر ایران پرداخته است. عکسی از درگیریهای دانشگاه تهران در انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ و گردهمایی حزب توده در بحبوحهی اولین دورهی انتخابات مجلس خبرگان. اثری ساده اما به غایت تاثیرگذار. این اثر تجربی که در جشنوارهی فیلم کوتاه فتومتریکا_یونان، دوازدهمین جشنواره فیلمهای آسیای_آفریقایی فیلادلفیا و سیو ششمین جشنوارهی فیلم کوتاه تهران حضور داشته است، با نگاه دقیقتری به دو عکس، پرسشهای تازه و عمیقی را پیش روی مخاطبانش قرار میدهد.
چندش
رضا نجاتی که اخیرا به خاطر فیلم کوتاه ارفاق برنده جایزهی بهترین فیلم از جشنوارهی فیلم کوتاه تهران و انجمن فیلم کوتاه ایران_ایسفا شده است، اینبار با چندش در فستیوال ترمه حضور دارد. چندش، روایت بخشی از زندگی شخصیتِ مریضاحوالی به نام حاتم است که به خاطر شرایط پارادوکسیکال و چندشآور پیرامونش، خودش را بهعنوان یک آزارگر حیوان جا زده و در معرض یک وضعیت هولناک قرار گرفته است.
آنکادر (سولو)
مرتضی میرمنتظم که سالهاست بهصورت حرفهای در زمینهی تئاتر فعالیت میکند در اولین تجربهی سینماییاش به مفهوم تنهایی پرداخته است. آنکادر که در سیوششمین جشنوارهی فیلم کوتاه تهران نیز حضور داشته، روایتی نمادپردازانه از زندگی دختری است که پس از مرگ مادرش یک زندگی ایزوله را تجربه میکند و تصمیم گرفته ارتباط با محیط پیرامونش را آغاز کند. ظرافت در تصویر و صحنهپردازی و استفاده از نمادهایی همسو با مفهوم اثر، از ویژگیهای شاخص فیلم اول مرتضی میرمنتظم است.
اکو
مهین صدری که کارنامهی قابلتوجهی در تئاتر و مطبوعات دارد، اینبار با کارگردانی فیلم اکو در فستیوال ترمه حضور یافته است. اکو داستان زندگی زنی میانسال است که پس از جدایی از همسرش با افسردگی دستوپنجه نرم میکند. زنی که راه گریزی از خود پیدا نمیکند و زندگی برایش بدل به اکویی از خودش شده. ترانه علیدوستی، بازیگر اصلی این فیلم است و مرتضی فرشباف بهعنوان مجری طرح در آن حضور دارد. اکو پیش از این در بخش رقابتی جشنوارهی فلیکرز رود آیلند نیز حضور یافته بود.
آثار پویانمایی
جشنوارهی ترمه در بخش پویانمایی نیز میزبان ۷ اثر از هنرمندان ایرانی بود. آثار کوتاه و خلاقانهای که اغلب به مفاهیمی جهانشمول مانند، جنگ، بیماری، محیط زیست، دوستی و … پرداختهاند و نشانگر نگاه ظریف و پر عطوفت هنرمندان ایرانی به مسائل اساسی زندگی هستند. پسربچه و آتش سرخ هر دو ساختهی منا عبداللهشاهی، بادکنک، ساختهی مقداد اخوان و حمیدکریمیان، کارِ گروهی ساختهی آراد صفارزادگان، نگاه حلزون ساختهی سینا خانبابایی، قرمز ساختهی آریو صفارزادگان و یک آرزو ساختهی علی موسوی و شیرین انجیدنی، از آثار پویانمایی حاضر در ششمین دورهی فستیوال ترمه بودند.
مروری بر فیلم های حاضر در ششمین دوره فستیوال ترمه
بهروز شیدا
صحنه تاریخ
صحنهی تاریخ ساختهی سهند سرحدی مواجههی سینماییِ موشکافانهایست با دو عکس از تاریخ معاصر ایران. عکسی از درگیریهای دانشگاه تهران در بحبوحهی انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۵۹ و عکسی از گردهمایی حزب توده در زمان اولین دورهی انتخابات مجلس خبرگان. اثری ساده اما تاثیرگذار که با کمترین مصالح سینمایی، تاریخ یخزده را به ناگاه پیش رویمان احضار میکند و بهآن جان میبخشد. اما در این مواجهه قرار نیست به یکباره تمام این دو عکس را ببینیم، بلکه اینبار چشمان تیزبین فیلمساز است که به مدد حرکت دوربینش هدایتمان میکند تا وقایع درونیِ عکسها را از زاویه و جهتی که او میخواهد و با زمانی که او در نظر دارد تماشا کنیم. تمهیدی که این امکان را به فیلمساز میدهد تا با استفاده از عناصری چون ابهام، تعلیق و ترکیب، و با به خدمت گرفتن موسیقی و صدا، در جهت خلق معناهای تازه گام بردارد و همچون یک راهنمای روایتگر، تصویری زنده از حواشیِ یک رخداد تاریخی در مکانی خاص ارائه نماید.
فیلم با موسیقیِ هِنری پُرسل شروع میشود تا جستوجویمان را روی عکسی از احمد افضلی آغاز کنیم. شاخ و برگ درختان. سمت راست زن و مردی گرم گفتوگو هستند. آنسوتر زوجی دراز کشیدهاند روی چمن. کمی بالاتر میرویم. پشت درختها زنی پارچه به دست، کنار پلهها ایستاده. مردی خم شده و مشغول کاری است. نردهبانی بلند کنار دیوار است. حتما کسی از آن بالا رفته، پس بهتر است ما هم بالا برویم. شاید او را ببینیم، انگار انتظار داریم همیشه حرکتِ دوربین روی نردهبان، به کسی یا چیزی در بالای آن ختم شود. اما دوربین پایین میآید تا تعلیق بیشتر شود. کنار ساختمان مردی نشسته است. انگار دارد سیگار میکشد و به چیزی نگاه میکند. به چه چیزی؟ پایینتر میآییم تا ببینیم. دو مرد مشغول بلند کردن یک پالت یا تابلو هستند و مرد دیگری پشت به دوربین با فیگوری عجیب، کنارشان ایستاده است. یک گاریِ قدیمی و زنی دستبهسینه روی پلهها. مسیر پلهها را ادامه میدهیم. مردی با یک روپوش پزشکی، و بعد چند نفر که در حال پایین بردن جنازهای هستند! چه خبر شده است؟ چه اتفاقی افتاده؟ آدمها بیشتر و بیشتر میشوند. اشاره میکنند. بحث میکنند. چند نفر دم در ساختمانند. مردی با دستِ باندپیچی شده آنجاست که زنی را به پایین هدایت میکند. مرد دیگری میان در ایستاده. عکسی از آیتالله طالقانی روی در چسبانده شده. اینجا کجاست؟ کمی پایین میرویم. چند زن آنجا هستند. با حالات مختلف. به جنازه نگاه میکنند. دو زن در حال رفتنند. مردی روی سکو نشسته و کاغذی بزرگ در دست دارد. بر میگردیم. مرد دیگری برای کسی که خارج از دید ماست دست تکان میدهد. روی درِ ساختمان بالا میرویم. تالار مولوی! حالا میفهمیم. اینجا تالار مولوی است. دو مرد از لبهی دیوارِ پشت بام خم شدهاند و به پایین نگاه میکنند. سر یکیشان باندپیچی شده است.
موسیقی تمام میشود و تصویر همزمان با صدای گفتوگوی یک جمعیت دیزالو میشود روی عکس بعدی. عکسی از منوچهر یگانهدوست. دوربین روی بخشی از عکس حرکتش را شروع میکند. آدمها کنار هم و رو به دوربین نشستهاند. با هویتهای متمایز اما در یک مقطع تاریخی. در سنین مختلف اما اغلب جوان. تیپهای دههی پنجاه شمسی. از لباسها پیداست که هوا گرم است. در یک گردهمایی هستند. دوربین روی چهرهها میچرخد. بیشترشان به چیزی یا کسی که پشت دوربین است نگاه میکنند. به چه چیزی؟ صدای گفتوگوی جمعیت همچنان شنیده میشود. دوربین حرکت میکند و آرام روی چهرهی یک مرد متوقف میشود. مرد دستش را زیر چانه گذاشته و مستقیم به ما خیره شده است. چطور ممکن است! مردی از آنسوی تاریخ به ما نگاه میکند.
صحنهی تاریخ چیزی نیست جز حرکت در زوایای مختلف دو عکس و ترکیب خلاقانهی آنها. صحنهای در فضای بیرونی تالار مولوی که همچون نمایشی واقعی به تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران پیوند خورده است و پس از آن گردهمایی حزب توده و نگاه میخکوبکنندهی آن مرد. فیلم با این فاصلهگذاری به پایان میرسد و مخاطبش را با سوالات بسیار تنها میگذارد. در حیاط تالار مولوی چه اتفاقی افتاده بود؟ چرا آن زوج دراز کشیده بودند؟ سرنوشت آن جنازه چه شد؟ آدمها کمی بعد از این عکس کجا رفتند؟ حالا کجا هستند؟ در گردهمایی عکس دوم چه حرفهایی گفته شد؟ و آن مرد به چیزی نگاه میکرد؟ به عکسی از ما؟
بگذار بگذریم
بگذار بگذریم به کارگردانی مریم نراقی و بازی سارا بهرامی روایتی داستانی است که برههای مهم از زندگی شخصیت اصلیاش را قاب میگیرد و او را در معرض یک انتخاب دراماتیک قرار میدهد.
محمدرضا حاجیزاده در یک نزاع کشته شده و بازماندگانش بر سر بخشیدن یا نبخشیدن قاتل در مقابل هم قرار گرفتهاند. قاتل تا پای چوبهی دار رفته و در نهایت توسط پدر محمدرضا بخشیده و آزاد شده است. خواهر اما همچنان سوگوار مرگ برادرش است و نمیتواند با این تراژدی کنار بیاید. سوگواریای که دوربین برای عمق بخشیدن به آن در سکانسهای مختلف، روی عکس برادر یا نشانههای دیگرِ او تاکید میکند. تاکیدی که توی چشم میزند و بهنظر میرسد در جهت باورپذیریِ رفتار خواهر در فیلم گنجانده شده است.
پس از آزادیِ جوانِ قاتل، خواهر در صدد شکنجهی روحیاش برمیآید و طی دو روز متوالی اعلامیههای ترحیم برادرش را روی در و دیوار خانهی او میچسباند. صبح روز سوم وقتی او میخواهد باز هم این کار را تکرار کند جوان سد راهش میشود و تلاش میکند با خواهش و التماس دختر را از این کار منصرف کند. دختر اما بیتوجه سوار ماشین میشود و راه میافتد. مرد جوان نیز سوار موتورش میشود و در حالی که او را تعقیب میکند، همچنان فریاد میزند و التماس میکند. در این تعقیب و گریز کوتاه حادثهای ناگهانی اتفاق میافتد، حادثهای قضا و قدری که تا حدی به تن واقعگرای روایت برازنده نیست. مرد جوان کنترل موتورسیکلتش را از دست میدهد و زمین میخورد، دختر مردد بر میگردد. مرد زخمی شده اما همچنان نفس میکشد. دختر در آستانهی یک انتخاب مهم قرار میگیرد. میتواند صحنه را ترک کند تا مرد کشته شود و به این طریق انتقام خون برادرش را گرفته باشد، یا اینکه او را ببخشد و کمکش کند. او در این بزنگاه با اورژانس تماس میگیرد و خود منجیِ قاتل برادرش میشود. انتخاب سرنوشتسازی که منجر به تحول او شده و خوابی آرام را برایش به ارمغان میآورد.
فیلم در یک بستر رئال پیش میرود که با پرداخت سینمایی بیتکلفش همسو است، اما جزئیاتی چون عکسالعملِ اولیهی قاتل و هجوم او به سمت اعلامیهها، اشارهی چندباره به عکسهای مقتول، شرهی نیممتریِ خونِ جوان بر کف آسفالت و شخصیتِ سفید پدر آن را گاه به گاه به ورطهی مستقیمگویی میاندازد.
چندش
در فضای مجازی ویدئویی از یک آزارگر حیوانات منتشر شده که در حال آزار دادن یک سگ است. روی این ویدئو صدای مردی شنیده میشود که ادعا میکند حامی حقوق حیوانات است و برای گیر آوردن آزارگر پولِ تُپلی به عنوان جایزه تعیین کرده است. این ماجرا هستهی اولیهی فیلم چندش به کارگردانی رضا نجاتی است.
حاتم به اصرار برادرش راضی شده که خودش را بهجای مرد آزارگر معرفی کند تا بتوانند پول را دریافت کنند. فیلم با تصویری از تهران دود گرفته و جلسهی تمرینی آنها در ارتفاعات حاشیهی شهر شروع میشود. حاتم سعی میکند با راهنمایی برادرش، خندهای هیستریک را تکرار کند، لنگ بزند و نقش آزارگر را تمرین کند. او بیپول و مریض است و داخل یک وَن زندگی میکند. شغل او لولهباز کنی است و ناراحتی معده دارد و گاهی ناخودآگاه استفراغ میکند.
پدر حاتم پیرمردی به شدت وسواسی است که ناراحتی قلبی دارد و نمیتواند حضور حاتم را در خانهاش تحمل کند. در میانهی فیلم وقتی پدر از شدت عصبانیت غش کرده است حاتم روی بدن او استفراغ میکند.
او و برادرش با مردی که ادعا میکنند حامی حیوانات است قرار میگذارند. حاتم که نگران است ماجرا لو برود علائم شغلیاش را از روی ماشین پاک میکند و با کاتر خطی روی صورتش میاندازد تا بیشتر شبیه آزارگر شود. آنها به محل قرار میروند. کمی بعد مرد و همراهانش از راه میرسند. به سمت حاتم هجوم میبرند، او را به شدت کتک میزنند و درست مثل همان سگ از او فیلم میگیرند. حاتمِ کبود و زخمی همراه برادرش از محل قرار بر میگردند. صدای پیامک واریز پول از گوشیِ برادر شنیده میشود و حاتم رو به دوربین استفراغ میکند.
چندش یک کنایهی نیشدارِ سینماییست. قصهی مردی خسته و درمانده که روی وضعیت متناقض و گروتسک جامعهاش بالا میآورد و برای گیرانداختنش نیازی به ورود همزمان و یکبارهی ماشینها از دو طرف قاب نیست. مرد منزوی و آزردهای که توی یک ون زندگی میکند و تن به یکی از سختترین شغلهای دنیا داده است. او حتی نمیتواند سیگار کشیدن برادر کوچکش را تحمل کند و از شدت اضطراب به خاطر دروغی که قرار است از سر ناچاری بگوید، صورت خود را زخمی میکند. هنجارهای اجتماعی هنوز برای حاتم قابل احترم و ارزشمندند اما وضعیت جسمانی و اقتصادیاش باعث شده که از سوی جامعه و حتی اعضای خانوادهاش چندشآور تلقی شود. وضعیت فلاکتبار و ترحمانگیزی که اتفاقا نتیجهی زندگی حاتم در همین جامعهی چندشناک است. است. جامعهای مدعی و توخالی که توحش و فسادش زیر لایهی سطحیِ پر زرق و برق و اتوکشیدهاش پنهان است و اعضایش برای کسب شهرت و دیگر منافع مادی، عزت و کرامت انسانها را زیر پا له میکنند. فیلمِ چندش روایت این وضعیت پارادوکس است و حاتم را بدل به یک ضدقهرمان کرده است. ضد قهرمانی در حاشیهماننده و ناتوان که نمیتواند جامعهاش را هضم کند و تنها کنشش انفعال و استفراغ است.
آنکادر
تنهایی خوب است، اما شما به یک نفر نیاز دارید که بگویید تنهایی خوب است. آنکادر ساختهی مرتضی میرمنتظمی با این جملهی اونوره دوبالزاک و یک آشناییزدایی بصری شروع میشود. گوشهی راستِ تصویر، دختری در حمام نشسته است. یک ماهی توی وان حمام شنا میکند. دختر ماهیِ زنده را میگیرد و به صورتش میمالد.
آنکادر فیلمیست که در روایت و تصویر به مینیمالیسم و نمادگرایی گرایش دارد. فیلمی که در آن قرار نیست اتفاق درگیرکنندهای روی دهد و با ارائهی نشانههایی در تصویر و کنشهای شخصیت، ما را به شناخت و کشف دنیای او فرا میخواند. شخصیت آسیبپذیری که به خاطر ترومای ناشی از مرگ مادرش، توانایی ارتباط برقرار کردن با آدمها را از دست داده و سعی میکند تا با کمک مشاورش گامهای تحول را بردارد. این فیلم همچنین از حیث پرداختن به نمادهایی همچون حیوانات و اشکال هندسی، قابل توجه است. نمادهایی که علاوه بر کارکرد رواییشان میتوانند در جهت دریافت مفاهیمِ ضمنی فیلم نیز موثر واقع شوند.
مشاور به دختر پیشنهاد میکند که تمرینش را از همین امروز شروع کند. نگهداری از حیوانات خانگی و کمک گرفتن از آنها برای گسترش روابط اجتماعی یکی از این تمرینهاست. به این ترتیب دختر موفق میشود تا به بهانهی پایین آوردن خرگوشش از روی دیوار حیاط، ارتباطش را با پسر همسایه شروع کند. پسر وارد خانه میشود. او شخصیت بامزه و منعطفی دارد و با دیالوگهایی که دربارهی گذشتهی دختر میگوید اطلاعات ما را نسبت به او بیشتر میکند. همهچیز خوب پیش میرود. دختر یک قطعهی موسیقی عاشقانه میگذارد و سعی میکند اضطرابش را کنترل کند، اما افتادن ناگهانی یک شیء تزیینی و شکستهشدنش حال او را بد میکند.
دختر به توصیهی مشاورش، دست از تلاش برنمیدارد. او با یک یادداشت، پسر را برای عکس گرفتن به خانهاش دعوت میکند. پسر وارد خانه میشود. تمام خانه با شمع روشن شده و گوسفندی زیر نور شمعها روی میز نشسته است. صحنهای عجیب که نشانگر کنش اغراقآمیز دختر در جهت تغییر کردن است. شخصیتی آنکادر، اینبار دست به یک کنش دفرمه زده و از کادر خارج شده است. مفهومی که در ادامه با نمای لبریز شدن شیر از لیوان هم میتوان نمود دیگری از آن را دریافت کرد. فیلم در آخرین صحنه به سکانش مقدمهاش بر میگردد. دختر توی حمام نشسته است. سرش را روی زانو گذاشته و به جان دادن ماهی نگاه میکند. شاید او این بار میخواهد شاهد یک مرگ دلخراش باشد.
اکو
اکو، به نویسندگی و کارگردانی مهین صدری و با بازی ترانه علیدوستی در نقش شخصیت اصلی، فیلمی است که با در هم تنیدن روایت سوم شخص و زاویه دید شخصیت اصلیِ داستان، به فرمی بدیع دست پیدا میکند. روایت زندگی زنی که پس از جدایی از همسرش با نوعی آشفتگی ذهنی عجیب دستوپنجه نرم میکند و راه گریزی از تصویر گذشتهی خود نمییابد. او هنوز از خاطرهی زندگیِ روتین پیش از طلاقش خلاص نشده و کوچکترین نشانهها کافیاند تا روزمرگیهای گذشتهاش را پیش رویش احضار کنند. شخصیتی که مترجم است و چهره، رفتار و زندگی سایر آدمها را چون معادلی از زندگیِ مشترک قبلیاش میبیند.
فیلم با تصویری که زن از چشمیِ در میبیند شروع میشود. اسبابکشی همسایهی جدید و سر و صدای بچهها. کمی بعد وقتی مشغول ترجمه است، موبایلش به صدا در میآید. توی اینستاگرام ویدئویی از یک سیل و فروریختن ساختمانی توجهش را جلب میکند. سیگاری میکشد و بعد درحالی که مشغول تماشای تلویزیون است، به یک پیام صوتی گوش میکند. مردی که سفارش ترجمه داده با او قرار میگذارد اما او جواب نمیدهد.
صبح، زنی زنگ در را میزند. او همسایهی جدید است و برای گرفتن آچار آمده. زنی که باز هم ترانه علیدوستی نقشش را بازی میکند. زن پس از دادن آچار، سراغ قرصهایش میرود. تنها قرص باقیمانده را میخورد و بعد کشویی را برای برداشتن دفترچهی بیمهاش باز میکند. توی کشو، عکس یک مرد را میبینیم. زن پس از چاپ و تکثیر ترجمهها از خانه خارج میشود. توی آسانسور، زن و مردی ایستادهاند. زنی که اینبار هم ترانه علیدوستی نقشش را بازی میکند. مرد هم برایمان آشناست. او همان مردی است که عکسش را دیده بودیم. برای اولینبار همینجاست که متوجه میشویم که شخصیت اصلی، تمام زنان را شبیهِ خود و تمام مردها را شبیهِ همسر سابقش میبیند. فیلم با همین منطق ادامه پیدا میکند. کارمند داروخانه که باز هم شبیه شخصیت اصلیست، قرص را بدون نسخهی پزشک نمیفروشد. اما زن میگوید که اگر قرص را نخورد برایش مشکل ایجاد خواهد شد. حالا دیگر ما بهعنوان مخاطب میدانیم که او از چه مشکلی صحبت میکند. او در چهره، رفتار و زندگی تمام آدمها خودش و همسر سابقش را میبیند. انگار آن گذشتهی لعنتی در تمام ابعاد زندگیاش تکثیر شده و فیلمساز با تاکید روی عناصری چون آینه، دستگاه تکثیر، بچههای دوقلو و تصاویر و صداهای تلویزیون در تلاش برای بیان چنین مفهومیست. همهچیز و همهکس برای زن بازتابیست از روزمرگیهای گذشتهاش. گذشتهی بینتیجهای که زن بهای سنگینی چون جوانی و زمانش را به خاطر آن از دست داده. گذشتهای که حالا مدام در سرش تکرار میشود و زندگی را برای او بدل به اِکویی از خودش کرده است. پس بیدلیل نیست که میگوید از خودش خسته شده. او به یک سیل بزرگ نیاز دارد. سیلی که بیاید و همهی تصاویر و صداها را با خود ببرد.
اکو فیلمی است که برای نمایش بیماری روحی شخصیتش، به خوبی از قابلیتهای سینما بهره گرفته و از این طریق به پیوندی ناگسستنی میان فرم و محتوا رسیده است. پیوندی که در واپسین سکانس فیلم به کمال میرسد و منجر به یک بازی فرمیِ خلاقانه و غریب میشود.
تپههای مارلیک
تپههای مارلیک ساختهی نویسنده و کارگردان مطرح ایران، ابراهیم گلستان است. مستندی دربارهی یافتههای باستانیِ منطقهی مارلیک که که تن به روایتی علمی_تاریخی از این موضوع نمیدهد و آن را بدل به بستری برای مواجههای فلسفی و شاعرانه با مفاهیمی چون زندگی، هنر و جاودانگی میکند. گلستان در این فیلم تصاویری از منطقهی مارلیک را به واسطهی موسیقی و گفتار متن به اشیاء باستانیِ به حرکت در آورده شده، پیوند زده و با ایجاد اتمسفری شاعرانه و سورئالیستی مخاطب را به سفری دور و دراز از رویا و واقعیت میبرد. سفری رازآلود میان حال و گذشته که نقش مخاطب در آن استخراج معنا از تعامل فرمهای تصویری و روایتهای شاعرانه است. موسیقی درخشانِ این اثر ساختهی استاد مرتضی حنانه و گفتار متن شاخص آن نیز توسط خود ابراهیم گلستان نوشته شده است. این فیلمِ 15 دقیقهای که در سال 1343 شمسی برندهی جایزهی شیر سنمارکو در ونیز شده بود، در سال 2019، ترمیم شده و در هفتاد و ششمین دورهی جشنواره بینالمللی فیلم ونیز نیز حضور یافت.
آثار پویانمایی
پسربچه
منا عبداللهشاهی با الهام گرفتن از سایههای قربانیانی که بر اثر تشعشعاتِ بمب اتم بر دیوارها حک میشوند، دست به ساخت انیمیشن ضد جنگِ پسربچه زده است. داستان پسربچهای یتیم در میانهی جنگ جهانی دوم و در جغرافیایی از کشورهای مختلفِ درگیر جنگ. پسربچهای که علیرغم دستور ارتش، شهر برفپوشِ ماتمگرفته را ترک نمیکند و برای تمام کردن نقاشیاش به نوانخانه بازمیگردد. او با زغال تصویری از آرزوهای کودکانهی خود را روی دیوار کشیده است. سرزمینی که کودکان شاد و خندان در آن بازی میکنند، پرندگان آواز میخوانند و حیوانات بازیگوش به این طرف و آنطرف میدوند. در این میان یک عکاسِ جنگ پسرک را میان جمعیت میبیند و برای عکس گرفتن دنبال او میرود. درست وقتی که عکاس شاتر دوربینش را فشار میدهد تا از پسرک و نقاشیاش عکس بگیرد، بمبی منفجر میشود و شهر را ویران میکند. سایهی پسرک بر اثر تشعشعات انفجار، روی دیوارِ مخروبهی نوانخانه، در میان نقاشیای که کشیده بود ثبت میشود. فیلم به زیبایی تضاد دنیای کودکان و بزرگسالان را ترسیم میکند. دنیایی پر از صلح و شادی و دنیایی پر از مرگ و ویرانی.
یکی از ویژگیهای انیمیشن پسربچه بهکارگیری خلاقانهی عنصر زاویهدید و نما برای روایت تصویری داستان است. نماهایی که علاه بر پیش بردن روایت از کمپوزیسیون و حرکت نیز برخوردارند. این انیمیشن که آسیبهای جنگ به کودکان را به شکل هنرمندانهای به تصویر میکشد عنوانش را از نام مستعار نخستین بمب اتم منفجر شده در هیروشیما گرفته است.
بادکنک
انیمیشن دوبعدی بادکنک ساختهی مقداد اخوان، یک دنیای خاکستری_قهوهای و آخرالزمانی را به تصویر میکشد که موجوداتی ناقصالخلقه و عجیب در آن زندگی میکنند. موجوداتی که بهخاطر نقص اعضای بدنشان به سختی راه میروند. یکی از این موجودات شخص قدبلندی است که فقط پایین تنهاش دیده میشود. او هر قدمش را با شک و تردید بر میدارد. طوری که انگار نابیناست. با ورود دختر بچهی خوشرنگ و بازیگوش، ملودی کودکانه و امیدبخشی جایش را به موسیقیِ غمانگیز این دنیای دلمرده میدهد. دختربچه که تعداد زیادی بادکنک رنگارنگ دارد، موجود قدبلند را تعقیب میکند. او روی یکی از بادکنکها دو چشم و یک لبخند میکشد و آن را به موجود قد بلند هدیه میدهد. قد بلند که کله ندارد. بادکنک را به جای کلهاش میگذارد. او حالا خیلی قشنگتر شده است. فیلم روایتی امیدبخش و فانتزیست در ستایش مهربانی و بخشش که برای طراحی کاراکترهایش از نقاشی کودکان بهره گرفته است.
RED
آریو صفرزادگان در انیمیشن دو بعدی RED وارد دنیای خیالات یک پسربچهی سرطانی شده که روی تخت بیمارستان در حال نقاشی کشیدن است. پسر بچه به قصهی شنلقرمزی فکر میکند و او را در میان جنگلی از درختان آبمُرکبی تصور میکند. او میخواهد شنلقرمزی را بِکشد که ناگهان گرگ سیاه و ترسناکِ قصه راهش را به دنیای خیالی او باز میکند. گرگ دور شنلقرمزیِ کوچولو چرخی میزند و به طرف او حمله میکند. تصویر سیاه میشود. پلان بعدی تصویر هنرمندانهایست از پرواز پرندگان بر فراز جنگل. گرگ موهای سیاه و قشنگ شنلقرمزی را از او گرفته و دمش درازتر شده. کودک سرطانی غمگین میشود و به سرفه میافتد اما ناگهان فکری به سرش میزند. او شنل قرمزی را میکِشد و اینبار به جای مو برایش شاخهایی مثل شاخ گوزن میگذارد. شنل قرمزی، تبدیل به گوزنی قوی میشود و به طرف گرگ سیاه حمله میکند. او گرگ را شکست میدهد. همهی اینها در خیالات کودک گذشته است. در پلان بعد او دیگر آنجا روی تخت بیمارستان نیست. اما روی دیوار کنار تختش پر از نقاشی بچههاییاست که مثل گوزن شاخ دارند و همگی لبخند میزنند. RED نوعی همدلی و ابراز عواطف است به کودکان بیمار. کودکانی که بیماری پنجههای سیاهش را تا دنیای خیالاتشان هم دراز کرده است. کودکانی که تنهایشان نخواهیم گذاشت.
کار گروهی
انیمیشن دو یعدی کار گروهی ساختهی آراد صفارزادگان، اثری کمیک و کنایی است که به نقد آمال ناپایدار سیاستمداران تاریخ میپردازد. داستان مرد گدای کارتنخوابی که آرزوی شاه شدن در سر دارد. او در میان زبالهها، با این رویا به خواب میرود. ناگهان سر و کلهی دستهای از مورچههایی کوچک که به شکل لکههایی سیاه هستند پیدا میشود. سیاهی لشگرها با همکاری هم مرد را بلند میکنند و بدون اینکه بیدار شود به قلعهی هزارتوی خود در حاشیهی شهر میبرند. در آنجا بهترین لباسها را به مرد میپوشانند و تخت پادشاهی را نیز برایش فراهم میکنند. مرد بیدار میشود. او خوشحال و شگفتزده، تاج را به سر گذاشته و بر تخت پادشاهی مینشیند. مورچههای سیاه انواع خوراکیها را برای او میآورند و او تا جایی که میتواند میخورد و به خوابی عمیق فرو میرود. صبح روز بعد، مورچهها به شکل ترسناک و عجیبی استخوانهای مرد را یکی یکی از لانهشان بیرون میآورند. جمجمه، ستون فقرات و استخوانهای مرد بر پشت سیاهی لشگرها از لانه بیرون برده میشوند. تیتراژ بالا میآید اما این پایان فیلم نیست. تصویر باز میشود. شخصیتی درست شبیه دونالد ترامپ روی تخت به خواب رفته و خر و پف میکند. ناگهان سر و کلهی یکی از مورچهها پیدا میشود.
هرچند انیمیشن کار گروهی مخاطبش را برای برداشتهای مختلفی از داستان آزاد میگذارد اما با استفاده از مولفههای کمیک در صداگذاری و تصویر به جنبههای مثبت روحیهی تیمی، همکاری و نظم میپردازد و در عین حال با طراحی مورچهها به شکل لکههایی سیاه، استعارهای زیرمتنی از کیفیت رابطهی حاکمان سیاسی و تودهی مردم ایجاد میکند.
آتش سرخ
آتش سرخ اثر دیگریاست از منا عبداللهشاهی که با تکنیک دو بعدی دیجیتالی و با بهرهگیری از موتیفهای هنرهای سنتی ایران ساخته شده و معانی گوناگونی را به ذهن مخاطب متبادر میکند. داستان این فیلم یازده دقیقهای در مورد گروهی از پرندگانِ بشارتدهنده است که در حال سفر در جهانی تاریکند. آنها آتش سرخ افسانهای را میجویند و آفاق خاموش را به آن نوید میدهند. آتشی که پیشگویان آن را پایان تاریکی و بازگشت نور میدانند. شاید همین امید و زمزمه دریچهای را باز کند و شعلهای را روشن سازد. هزاران سال است که تاریکی جهان را بلعیده است و رویا و آواز جای خود را به کابوسی تاریک و بیصدا داده است. پرندگان بشارت دهنده اما میگویند این پایان جهان نیست و روزی در پس گردونهی آتش، رنگ میبازد شب جادو…
گزارش اجرای نمایش بچه در ششمین دوره فستیوال ترمه
بهروز شیداکراتی
ماموران ادارهی مهاجرت، سه زنِ بدون مدرک و یک نوزاد را در ساحل دستگیر کرده و به کمپ مهاجران غیر قانونی منتقل کردهاند. هیچکدام از این زنها اعتراف نکردهاند که مادر این نوزاد هستند. _اون بچه مال من نیست! این پاسخ هر سه زن به سوالات ماموران است. اما چطور ممکن است مادری، پارهی جانش را انکار کند؟ حالا بچهای بدون هویت و گذشته رها شده و مامور ادارهی مهاجرت موظف است به این وضعیت نامعلوم رسیدگی کند. یک بچه روی دست یک کشور مانده. بچهای نورانی که سرمه میکشد به چشم زنان کمپ و آنها را گرم نگه میدارد. بچهای که توی قنداقش هیچ بمبی نیست و به دندان گرفته شده تا به سرزمینی امن برسد. اما از نظر مامور ادارهی مهاجرت، قانون برای مهاجران غیرقانونی سنی تعیین نکرده است. او زبان زنان مهاجر را نمیفهمد و برای صحبت کردن با آنها مجبور است از یک مترجم ایرانی کمک بگیرد. مترجمی که او هم داستان خودش را دارد و نمیتواند یک ماشین ترجمه باشد.
بچه روی صحنه رفت. اینبار بچه آرام و قانونی از مرزها گذشت تا سوالات بیپاسخِ مهمی را دربارهی زیستن روی کرهی زمین، پیش روی مخاطبانش در ششمین دورهی فستیوال ترمه قرار دهد. داستان بچهای که همراه با سه زن مهاجر پیدا شده و با همکاری ستایشبرانگیر سه زن هنرمند ایرانی روی صحنه رفته است. نغمه ثمینی، افسانه ماهیان و فاطمه معتمدآریا مثلث کلیدی نمایش بچه هستند که با همکاری مهران نائل، شیوا فلاحی و دیگر اعضای گروه خود، آن را روی صحنه بردهاند. این اثر نتیجهی پنجمین همکاری افسانه ماهیان در مقام کارگردان با نمایشنامهنویسِ شناختهشدهی ایرانی، نغمه ثمینی است. نمایشنامهای که ثمینی در آن باز هم به جایگاه زنان و کودکان در بستر واقعیتهای تلخ تاریخی و اجتماعی پرداخته است و بازی خیرهکنندهی فاطمه معتمدآریا در نقش سه زن مهاجر کرد ایزدی، افغانستانی و لیبیایی، مفاهیم و پرسشهای آن را به درستی منتقل میکند.
اجرای این نمایش که به خاطر شیوع ویروس کرونا از دو سال پیش متوقف شده بود در بهار امسال از سر گرفته شده و در هفتمین روز جشنوارهی ترمه در مجموعهی فرهنگی گاستایگ مونیخ با استقبال بسیار خوب تماشاگران و علاقهمندان تئاتر همراه بود.
عوامل اجرایی نمایش بچه عبارتند از: نویسنده: نغمه ثمینی؛ کارگردان: افسانه ماهیان؛ بازیگران: فاطمه معتمدآریا، مهران نائل، شیوا فلاحی؛ طراح صحنه، لباس و نور: منوچهر شجاع؛ طراح پوستر و بروشور: امیر اسمی؛ آهنگساز و طراح صدا: محمدرضا جدیدی؛ اجرای صدا و موسیقی: بهروز سیفی؛ عکاس: مریم دیهول، دستیارکارگردان: امیرسپهر تقیلو؛ منشی صحنه: روژان کردنژاد؛ مدیر صحنه: مهدی صفرزادهخانیکی
مروری بر اجرای نمایش «بچه» در ششمین دوره فستیوال ترمه
بهروز شیدا کراتی
تکهای از یک ساحل. محصور در قابی با اضلاع زردرنگ و زنی مستاصل در میان آن. او مینای مهاجر است. همچون پرندهای در قفس. نمادی از سه زن خاورمیانهایِ مهاجر. زنانی که برای فرار از جنگ، خشونت و تجاوز، عبور از آب و آتش را بهجان خریدهاند تا به ساحل خوشبختی برسند و حالا راه به جایی ندارند. یکی کُرد ایزدی، یکی افغان و دیگری لیبیایی. جنگ و مصیبت زبان مشترکشان است و مثل جیوه به هم وصلشان میکند. زنانی با سرنوشتی یکسان که بهشکل معناداری نقش هر سه را یک بازیگر (فاطمه معتمدآریا) بازی میکند تا متن و اجرا به هم گره بخورند.
با شروع نمایش دو نفر را روی صحنه میبینیم که زبان هم را نمیفهمند. حرفهایشان برای هم اصوات بیمعناییست که در فضا تکرار میشوند. تنها با حضور مترجم است که گفتوگو و درام شکل میگیرد. مترجمی در آنسوی گوشیهای ترجمه. تصویرش را نمیبینیم. صدایش را نمیشنویم، اما به واسطهی حرفهای مامور و مینا او را میشناسیم. از همین رو مسالهی زبان اولین نکتهایست که متن به آن تاکید میکند. زبانی که تفاوت آن میتواند اولین عامل شکاف سیاسی و اجتماعی باشد و در ترجمه هم نیاز به توضیح و تفسیر دارد. توضیحاتی که در مکالمهی بازپرس و مینا وقفه ایجاد میکند و همین بازجوییِ توام با وقفه بدل به فرم نمایشنامه در سه پردهی نخست میشود.
قاچاقچیان، پنجاه و دو پناهنده را با قایقی به گنجایش پانزده نفر روانهی آبها کردهاند. قایق غرق شده، تنها سه زن زنده ماندهاند و یک نوزاد. نوزادی که زنان او را با چنگ و دندان به ساحل رساندهاند اما هیچکدام مسئولیت مادریاش را نمیپذیرند. نوزادی که هویت، گذشته و آیندهاش در تعلیق است. تعلیقی که بهعنوان نیرو محرکهی روایت، داستان را به پیش میراند. کدام زن مادر بچه است؟ هر سه انکار میکنند. اما چطور ممکن است مادری پارهی جانش را انکار کند؟ این سوالِ مامور ادارهی مهاجرت (مهران نائل) است. بازپرسی که باید به وضعیت نامعلوم بچه رسیدگی کند. او که زبان زنان مهاجر را نمیفهمد مجبور است از یک مترجم ایرانی (شیوا فلاحی) کمک بگیرد. مترجمی که همزبانیاش با مینا منجر به همدلیاش شده و نمیتواند همچون یک ماشینِ ترجمه عمل کند و با زیر پا گذاشتن قوانین شغلیاش، در فرایند بازپرسی میانجیگری و دخالت میکند. مامور سعی دارد مادر بچه را شناسایی کند. اما بدبختی همه را به یک شکل در میآورد. هر سه زن شبیه همند. هر سه نشانههایی از مادر بودن دارند اما با دلایلی که ریشه در تجربههای دردناکشان دارد، بچه را انکار میکنند. آنها که خود را در آستانهی دیپورت شدن میبینند، تن به جدایی از بچهای به روشنی ماه و طراوت بهشت میدهند تا مبادا بچه با آنها به جهنمی که دیدهاند برگردانده شود. مامور از رنجهایی میگوید که بچه در سرزمینی دیگر متحمل خواهد شد. از بیهویتی. از بیگانه بودن و تحقیر شدن. از دیگری بودن و طرد شدن. اما هیچیک از زنان علیرقم عشق و اُلفتی که به بچه دارند، بهخاطر جلوگیری از دیپورت شدنش به مادر بودن خود اعتراف نمیکنند.
سهماه میگذرد و درست همان روزی که مامور میخواهد بچه را به پرورشگاه منتقل کند، مترجم برای اولین بار وارد صحنه میشود. او که پس از ده سال زندگی در سرزمینی بیگانه هر روز تنهاتر شده، میخواهد با پذیرفتن سرپرستی بچه و مادرانگی، سرزمینی با جمعیت دو نفر بسازد و بر غم غربت غلبه کند. مامور ادارهی مهاجرت نیز وقتی تنها میشود خود در جایگاه مهاجران قرار میگیرد و رو به جای خالیاش اعتراف میکند. از خوابی که شبها میبیند میگوید. از دلیل تلاشش برای یافتن مادرِ بچه. او نیز کودکی مهاجر بوده و در تمام زندگیاش رنج دگربودگی و بحران هویت را متحمل شده. رنجی که در خواب هم رهایش نمیکند.
نمایشنامهی نغمه ثمینی در پیوند با کارگردانیِ افسانه ماهیان و بازی خیرهکنندهی فاطمه معتمدآریا، روایتی ساده و نمادین است از وضعیت تراژیک زنان و کودکان مهاجر در در دنیای آشوبزدهی معاصر. قصهی تلخ بچهای که روی صحنه نیست و به دنیای واقعی تعلق دارد. همنامی زنان و انتخاب یک بازیگر برای هر سه، و از طرفی بینامی، بیجنسیتی و غیاب بچه، از آنها تودههایی صرفا شرقی میسازد که تفاوتهای فرهنگی و تاریخیشان چیزی از تلخیِ سرنوشت یکسانشان نخواهد کاست. زنان و کودکانی که پشتسرشان جبر جغرافیا و جنگ و خشونت را دارند و پیش رویشان جبرِ مهاجرت، دگر بودگی و بحران هویت. «بچه» با لحنی غالباً شاعرانه و مرثیهوار پیش میرود و بی آنکه بخواهد سویهای ایدئولوژیک بگیرد و به واکاوی و چرایی وضعیت تراژیک و درماندگیِ جبری زنان و کودکان در خاورمیانه و کشورهای غربی بپردازد، میکوشد تا با سوگ و تکیه بر عواطف اصیل انسانی، مرزبندیهای سیاسی را به چالش بکشد و پرسشهای تاریخیِ از یاد رفتهای را در ذهن مخاطبانش ایجاد کند.
زمینی خسته شده و طوفانی وزیده که میتواند خالهای تن گاو را هم با خود ببرد. در این طوفان نابهنگام، ترجمه و تفسیر و در نهایت همزبانی، تنها سیاست متن است. سیاستی که میتواند از هر سیاست دیگری فراتر رفته و به زندگی و البته درام معنا ببخشد. درامی که انتخاب آن برای اجرا در ششمین دورهی فستیوالِ «ترمه» در شهر مونیخ، معنادار و الهامبخش است. کافی است در تاریکیِ سالن تئاترِ مجموعهی فرهنگیِ گاستایگ بنشینید و به چهرههای پر تامل مخاطبان آلمانی و مهاجران بنگرید و رد ظریف غم را بر چشمهای روشنشان رصد کنید. در تاریکی همهی آنها برابرند.
گزارش ورکشاپ موسیقی ایرانی و سنتور
پس از ورکشاپ آشنایی کودکان با موسیقی، شیوا اللهوردی نوازنده و مدرس موسیقی، از ساعت ۱۶:۳۰ تا ۱۸:۳۰ یکشنبه ۲۲ می ۲۰۲۲ دانش و تجربیات خود را در زمینهی موسیقی ایرانی و ساز سنتور با شرکتکنندگان و علاقمندان به اشتراک گذاشت.
این کارگاه که به همّت مجموعهی ترمه و در ادامهی برنامههای ششمین جشنواره فرهنگ ایران برگزار شد، به شکل تخصصی به آشنایی شرکتکنندگان با ساز ایرانی سنتور پرداخت. این ساز زهی از قدمتی طولانی برخوردار است و جایگاهی با اهمیت در موسیقی کلاسیک (سنتی) ایرانی دارد و کسب مهارت در نواختن آن میتواند نوازندگان را در قلمروی موسیقی ایرانی به تواناییهای درخور مجهز کند. تجربیات اللهوردی در زمینهی موسیقی ایرانی و بهرهبردن او از محضر استادانی چون سعید ثابت و اردوان کامکار، وی را به یکی از مدرسان باسابقهی موسیقی تبدیل کرده که میتواند اصول و جنبههای مهم کار با سازهای اصیل ایرانی، خصوصاً سنتور را به بهترین شکل به هنرجویانش منتقل کند.
کارگاه موسیقی ایرانی و سنتور برای مخاطبان بزرگسال برگزار و با استقبال و علاقمندی آنها همراه شد.
گزارش ورکشاپ نقاشی روی کاشی با روجا زارودی
شنبه ۲۱ می ۲۰۲۲ از ساعت ۱۱ تا ۱۳ به وقت مونیخ، در حاشیهی ششمین جشنوارهی هنر ترمه، روجا زارودی تجربیات خود در زمینهی نقاشی بر روی کاشی را با هنرجویانش به اشتراک گذاشت. این ورکشاپ که به میزبانی ترمه برگزار شد، با استقبال ایرانیان مقیم آلمان و علاقمندان به فرهنگ و هنر ایران همراه بود و در طی ساعات برگزاری آن، ترسیم یکی از نقشهای هندسی برگرفته از هنر ایرانی بر روی یک کاشی با مقیاس واقعی و رنگآمیزی آن توسط شرکتکنندگان تمرین شد.
کاشیکاری جزئی لاینفک از هنرهای وابسته به معماری در تاریخ ایران بوده و قدمت طولانی آن چه در سالهای پیش از اسلام و چه پس از آن، باعث غنای چشمگیر نقشها، رنگها و تکنیکهای کاشیکاری شده است. نقش و رنگ کاشیها در هرکدام از دورههای تاریخی با تنوع و ظرافتهایی همراه بوده که برای هر مخاطب هنردوستی مواجهه با آنها یک تجربهی بدیع و لذتبخش است. تمرین رنگآمیزی این نقوش دریچهای است برای عمیقتر نگریستن به همنشینی رنگها، پیچوخم خطوط، نقشها و در نهایت رسیدن به شناختی آگاهیبخش و توام با لذت کشف قواعدی هنرمندانه که اجازه میدهد بخشی از تجربهی آنچه هنرمندان دورههای تاریخی ایران، با کوشش و ذوق خود به آن دست پیدا کرده بودند، در میان سیر شتابان زندگی روزمرهی مدرن نیز لمس شود.
مخاطبان کارگاه نقاشی بر روی کاشی روجا زارودی بزرگسالان بودند. ترمه میزبان شش ورکشاپ دیگر برای مخاطبان بزرگسال و کودک نیز بود.
نقاشی و تکنیک چاپ بر روی پارچه
ششمین جشنوارهی هنر ترمه از ساعت ۱۴ تا ۱۶ روز شنبه ۲۱ می ۲۰۲۲، میزبان سولماز پورهادی و هنرجویانش در ورکشاپ «نقاشی و تکنیک چاپ بر روی پارچه» بود. این ورکشاپ که بخشی از سلسله ورکشاپهای ترمه در راستای آشنایی شرکتکنندگان با تکنیکها، مفاهیم و جنبههای مختلف فرهنگ و هنر ایران بود، توانست در بازهی زمانی فشرده، شرکتکنندگان و هنرجویان را با مفاهیم و اصول نقاشی و تکنیکهای چاپ بر روی پارچه آشنا کند و نمونهای از یک تمرین عملی را پیش روی آنها قرار دهد.
نقاشی و چاپ روی پارچه یکی از شیوههای تکنیکی جذاب هنری است که در سالهای اخیر طرفداران زیادی پیدا کرده و در عین سازگاری با مد و گرایشهای رایج روز، امکان بهرهمند شدن از الگوها و نقشهای تاریخی و اصیل ایرانی نیز از طریق به کارگیری تکنیکهای خاص آن، جزو ویژگیهایی مهمی به حساب میآید که هنرجویان و علاقمندان به هنر ایران و دنیای مد روز را جذب این شیوهی بیان خلاقانه و نوآورانه میکند.
گزارش ورکشاپ موزیک کودک با شیوا اللهوردی
گزارش ورکشاپ موزیک کودک با شیوا اللهوردی
از ساعت ۱۴ تا ۱۶ یکشنبه ۲۲ می ۲۰۲۲، ترمه میزبان همراهان کوچکش بود تا در کارگاه «موزیک کودک»، شیوا اللهوردی تجربیات و دانش خود را در حوزهی آموزش موسیقی به کودکان با آنها به اشتراک بگذارد. این ورکشاپ که از سلسله ورکشاپهای ترمه در حاشیهی ششمین دورهی برگزاریاش بود، به طور خاص بر روی مسألهی آموزش موسیقی به کودکان تمرکز داشت تا بتواند در کنار تقویت هوش موسیقایی کودکان، آنها را نسبت به تجربه و شناخت بیشتر در جهت پرورش استعدادهای خود در حوزهی موسیقی، در آینده ترغیب کند. در واقع آنچه که میتواند کودکان را نسبت به تصمیمگیری صحیح در آینده سوق دهد، شناخت استعدادها، علایق و تواناییهای خود در حوزههای مختلف است که موسیقی نیز به عنوان یکی از شاخههای مهم هنر، میتواند چه به عنوان رشتهای تخصصی و چه در نقش فعالیتی مکمل، در آیندهی نونهالان نقشی مؤثر ایفا کند.
در این کارگاه تلاش شد تا با آموزش مبانی پایهای موسیقی و تمرین آنها در فضایی بانشاط و توام با انرژی و صمیمیت، کودکان و والدین آنها آگاهی و علاقمندی بیشتری نسبت به این حوزهی هنری مهم پیدا کنند و در صورت تمایل بتوانند نسبت به ادامهی فعالیت در کلاسهای تخصصیتر اقدام کنند.
گزارش ورکشاپ «از خطخطی تا کاراکتر» در ششمین جشنوارهی فرهنگ ترمه
گزارش ورکشاپ «از خطخطی تا کاراکتر» در ششمین جشنوارهی فرهنگ ترمه
شکیبا بوشهری پس از تجربهی موفق ورکشاپ «تکههای دلنشین من»، این بار کارگاه دیگری با عنوان «از خطخطی تا کاراکتر» را در حاشیهی ششمین جشنوارهی فرهنگ ترمه برگزار کرد. این رویداد که از ساعت ۱۶:۳۰ روز شنبه ۲۱ می ۲۰۲۲ آغاز و نزدیک به دو ساعت ادامه پیدا کرد، با استقبال دوستداران فرهنگ و هنر ایرانی و علاقمندان به طراحی مواجه شد.
آموزش اصول و قواعد طراحی کاراکتر به عنوان یکی از پایههای اصلی انیمیشنها-خصوصاً انیمیشنهای مخصوص کودکان- و تصویرگری کتابهای کودکان، برنامهی محوری این کارگاه بود. حضور کودکان و همراهان نوپای ترمه در این کارگاه و توجه و علاقهی آنها به موضوعات و تمرینهای اجراشده، امید به تقویت دید فانتزی و استعداد و قوهی خلاقه را در میان این نسل دوچندان کرد. کودکان شرکتکننده با انجام تمرینها و آشنایی با اصول طراحی کاراکترها، درک بهتری نسبت به شخصیتهای محبوب کارتونی خود و تصویرگریهای کتابها پیدا کردند و به پاس این اشتیاق، ترمه نیز یک کارت هدیه (تخفیف) جهت شرکت در کلاسهای نقاشی را به هرکدام از یاران کوچک ترمه اهدا کرد.
کارگاه «از خطخطی تا کاراکتر» به زبان فارسی برگزار شد و مخاطبان آن کودکان و نوجوانان بین ۷ تا ۱۴ سال بودند.
ورکشاپ «تکههای دلنشین من-تصویرسازی با تکنیک کلاژ» برگزار شد.
ورکشاپ «تکههای دلنشین من-تصویرسازی با تکنیک کلاژ» برگزار شد.
طبق برنامهریزی قبلی ورکشاپهای ترمه برای کودکان و بزرگسالان، از ساعت ۱۶:۳۰ تا ۱۸:۳۰ جمعه ۲۰ می ۲۰۲۲، شکیبا بوشهری مسئولیت اجرای ورکشاپ «تکههای دلنشین من- تصویرسازی با تکنیک کلاژ» را برعهده داشت.
در این ورکشاپ تعداد ده نفر از کودکانی با سنین مختلف گرد هم آمدند تا در فضایی گرم و صمیمی، مدادرنگی و پاستل به دست بگیرند و با راهنماییهای شکیبا، بیاموزند که چگونه میتوانند با ترکیب تکنیکهای معمول ترسیم و رنگآمیزی با مقواها و کاغذهای رنگی برشخورده، دست به «کلاژ» بزنند و خلاقیتهای خود را گسترش دهند.
این ورکشاپ دو ساعته فرصتی کوچک اما ارزشمند برای ترمه بود تا بخشی از مسئولیت اجتماعی خود در کمک به رشد و پرورش استعدادها و خلاقیتهای کودکان هموطن را در خارج از مرزهای آن ادا کند و در عین حال به خلق لحظاتی جذاب و توام با شادمانی برای کودکان دست بزند.
جشنوارهی ترمه در ششمین دورهی برگزاری خود میزبان هفت کارگاه مختلف برای یاران کوچک و بزرگسالش بود که خوشبختانه با استقبال و همراهی مناسبی نیز مواجه شد.